ناگهانی وارد می شوند و از ماندن می گویند
از مهر می گویند.مهربان می شوند....عاشق
دست هایت را یک لحظه رها نمی کنند
کنارت می نشینند و نوازش ات می کنند
می خندی...چشم هایت را می بندی
با تن ات بازی می کنند
اما یک روز صبح میبینی همه چیز عوض می شود...
انگار آدم قبل نیستند
همه ئچیز عوض شده انگار
به تماس هایت چند تا یکی جواب می دهند
به دل نگرانی هایت می خندند
دوست داشتن ات را مسخره می کنند
از تن ات که چیزی باقی نماند،روح ات را به بازی میگیرند
نمی مانند
می روند
عصبانی ات می کنند
غمگین ات خواهند کرد
آن وقت، همان وقت که فکر میکنی دیگر چیزی برایت باقی نمانده، تنها تر از همیشه ای، بغض امانت را گرفت و چشم هایت همه جا را تار دید، دست هایت به امان خدا رها شده.آنوقت ، همان وقت من را به خاطر خواهی آورد ...
مطمئن ام...
نمی کنم به کس عادت دگر که تا نرود
زدوریش زدلم صبر، زجان مگر که قرار
همان که سنگ وفا را به سینه زد محکم
کشانده قامت عشقم ببین چگونه به دار
گفت: یه چیزی بگو یادم بمونه!!!
گفتم؛ تو باید بلد باشی،
حتی وقتی نور نیست،
خودت خورشید خودت بشی و بتابی...
هیچکس چهره و قیافش رو انتخاب نکرده، محل به دنیا اومدنش رو انتخاب نکرده.
رنگ پوستش رو انتخاب نکرده، مدل چشم هاش رو انتخاب نکرده
عینکی بودن یا نبودن رو انتخاب نکرده،
کوتاه و بلند بودن قدش رو انتخاب نکرده .
ولی کسی که بابت این چیزها دیگران رو مسخره میکنه
و آزار مـیده، شعور نداشتن رو انتخاب کـرده
تا کرب و بلا هست، زمین را عشق است
آه دل همواره غمین را عشق است
هر چند که هیچ است همه ارزش ما
مجنون حسینیم، همین را عشق است
حوالی ظهر بود . می خواستم لب باز کنم و بگویم که چقدر تشنه ام ، آنقدر که زبان در کامم…اما به جای کلمات اشک بود که از گوشه ی چشمم سرازیر شد …
کسی برایمان از سپید شدن ناگهانی موهایش گفت که چطور چند لحظه اضطراب برای همیشه رنگ سپید را مهمان گوشه ای از گیسوانش کرده …
و آب که تند و زلال گوشه ای جاری بود و لبهای عطش ناکی که بوی خنکای آب تشنه ترش می کرد …
واین روزه داری چقدر ما را به تو نزدیک کرده است …
می بینی ؟!
انگار همه روضه ی تو را می خوانند حسین …
یک_تکه_کتاب
شهامت آن نیست که ترسی نداشته باشیم
؛ آن است که در مقابل ترس هایمان مقاوم باشیم.
📕 آخرین انار دنیا
✍🏻 بختیار_علی
مادربزرگ من آدم مذهبی بود ...
هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ می شد می گفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده، اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا تفریح کن،
وقتی سفره میگرفت وقتی محرم میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج، اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش،
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن، احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه،
یکی از ﻫﻴﺎت لذت میبره یکی از مهمونی رفتن، یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند،
اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن، سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم، چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن...
لطفا به دلخوشی دیگران گير ندهيد
👤الهی قمشه ای
🍁 روز که شد بگو ؛خدایا شکرت که به من
🍁توان دادی دوباره چشمانم را باز کنم
🍁بـــــرﺍﯼ ﺁﺩﻣـــﻬــــﺎ
🍁ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺰﯾـﺰﺗﺮﻧﺪ
🍁ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺳـــــﺘﻨﺪ
🍁ﺧـــﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺧــﻮﺏ ﺑﺴﺎﺯ
🍁ﺁﻧﻘـــﺪﺭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ
🍁ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ
🍁ﮔﺬﺍﺷﺘــﯽ ﻭ ﺭﻓــﺘﯽ
🍁ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻗﻠﺒﺸـﺎﻥ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺷﺪ
🍁ﺗﺎ ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ
🍁ﮐــــــﺎﺵ ﺑـــــــﻮﺩ
🍁ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻨﻨــﺪ
🍁ﻭ ﺑﺨـــﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑـــــﺎﺷﯽ
🍁هرﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺘﻨــﮓ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺷﻮﻧﺪ
🍁ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺳﺨـــــﺖ ﺍﺳﺖ
🍁ﻭﻟـــــــﯽ ...تو ﺧـــــﻮﺏ ﺑﺎش
عاشورا قرارگاه عشق است و پناهگاه عاشقان
عاشورا تکلیف است و عاشورایی شدن عمل به تکلیف
عاشورا مجمع عمومی حماسهسازان هستی است
عاشورا از جاذبهها دل کندن و به جذبه دوست رسیدن است
و هیچ نقطهای در هویت هستی نیست که از حرکت و شعر و شعور عاشورایی خالی باشد
حسین
عالی بود و بی نظیر