ما که رقصیدیم به هر سازی زدی ای روزگار
دل به تو بستیم و آخر، دل شکستی روزگار
خوب بودم پس چرا کاتب برایم غم نوشت
کی روا باشد جوابم با بدی ای روزگار
فارغ التحصیل دانشگاهِ درد و غصه ام
بهر شاگردت عجب سنگ تمامی روزگار
گر برای دیگران مثل بهاران سبز سبز
بهر من پاییزی و فصل خزانی روزگار
میکنم دلخوش به هر چیزی حسودی میکنی
مثل رهزن میزنی بر خندهام چنگ روزگار
کاش میگفتی ز آزارم چه حاصل میشود؟
وای عجب بی معرفت اهل جفایی روزگار
چون پرنده با چه شوقی لانه بر هم میزنم
دست بی رحمت کند خانه خرابم روزگار
چرخ گردون با دلم نامهربان باشد ولی
با همه درد و غمت بازم صبورم روزگار
#ارس_آرامی
mon