محبوبم!
جهانم آشفته است؛ جهانم میزان نیست.
جهانم پر از اضطراب است. لحظات چموش اند.
تنها هنگامی که به شما میرسم، رو به روی توام و به تو سلام میکنم، آن زمان جهان به تعادل میرسد.
جواب بدهی یا نه، تو جهان مرا متعادل میکنی.
دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم
خلق میدانند و من، انکار ایشان می کنم
عشق بی هنگام من، تا از گریبان سر کشید
از غم رسوا شدن سر درگریبان میکنم...
در عشق
و در جنگ
همیشه بیگناهان کُشته میشوند...
بارانی در کار نیست. فقط چشمانم به آن لبخندی که در آخرین عکست جا گذاشته ای حساسیت دارد
با موی باز خویش که در کوچه می دوید تصویر یک ستاره ی دنباله دار بود...
ای مسافر غریب در دیار خویشتن با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر! از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر! این تویی در آن طرف، پشت میله ها رها این منم در این طرف، پشت میله....
ورتر: برایم شعری بخوان که حالم را خوب کند.شارلوت: در آغوشت می گیرم،این شعری است که دوست دارم برایت بخوانم.....
لبخند بزن دلبر، لبخند تو شیرین است
دارو به چه کار آید؟ لبخند تو تسکین است
چادرت را سر کنی
یک کوچه عاشق می شود
زن نگو ،
دختر نگو ،
دلبر گلابِ قمصر است....
"امین شاهسواری"
همه مرغان
خلاص از بند خواهند...
من از قیدت
نمیخواهم رهایی!
"سعدی"
شعری نهفته است در لبهات
که بویِ نارنج میدهد.
بهار که شد
به چیدنت میآیم
ماه اگر لبخند میزد، شبیه تو میشد.
در قفل فروبستهی غمهای دل خویش
آن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم…
محبوب من! وقتی دلم نمی خواهد هیچکس را در این دنیا ببینم، به سمت خانه ی شما راه می افتم......
جای خدا حافظی نوشتم: "آبی باشی و همیشگی مثل قلب پرنده ها"
- ببین خیلی خوب بود، اما مگه پرنده ها قلبشون آبیه؟
+ تا حالا قلب پرنده ای رو ندیدم، اما فکر می کنم پرنده ها اینقدر قلبشون برای آسمون و پرواز میتپه که قلبشون هم رنگ آسمون میشه، آخه پرنده ها عاشق آسمون هستن...
- پس قلب منم همرنگ تو شده..!!