mahyar
۴۲۵ پست
۴۳,۰۹۹ امتیاز
مرد
۱۳۶۸/۰۴/۱۵
مهربون

تصاویر اخیر

تو
نه دوری تا انتظارت کشم
و نه نزدیکی تا دیدارت کنم

و نه از آن منی تا قلبم آرام گیرد
و نه من محروم از توام
تا فراموشت کنم
تو در میانه‌ی همه چیزی...
بوسه هاى تو

زانوهایم را سست مى کند

شبیه درختى که خوشحال است

بعد در جنگل جادویى موهایت

تکیه مى دهم به یک آغوش همیشگى

مثل یک رودخانه ى عاشقِ ستاره

حالتى از یک رویاى کهنه

این بار

اما دیگر مى ایستم و مى بوسم ات

درست پیشِ چشمِ همه
اگر این دنیا غریبه پرور است، تو آشنا بمان.

تو پای خوبی هایت بمان.

مردم حرف می زنند، حرف باد می شود می وزد در هوا و تو را دور تر می کند از تمام کسانی که "باور" برایشان یک چهار حرفی نا آشناست.

اگر کسی معنای عاشقانه هایت را نفهمید بر روی عشق خط نکش!

عاشقانه هایت را محکم در آغوش بگیر و بگذار برای داشتنش آغوشت را بفهمند.

دنیا خوب، بد، زشت، زیبا فراوان دارد

تو خوب باش...

تو زیبا بمان و بگذار با دیدنت هر رهگذر نا امیدی لبخند بزند، رو به آسمان نگاه کند

و زیر لب بگوید:

هنوز هم عشق پیدا می شود...
ورتر: برایم شعری بخوان که حالم را خوب کند.
شارلوت: در آغوشت می‌گیرم،
این شعری است که دوست دارم برایت بخوانم...
بازنشر کرده است.
امشب
غمگینانه ترین سطرها را
می نویسم:
دوستش داشتم و
او نیز
گاهی، دوستم می داشت!
هر وقت مادرم می خندد

پدرم زیر لب دعای تحویل سال

می خواند

خانه ی ما هر روز سه چهار مرتبه،

از ته دل عید است

| رسول ادهمی |
در ژنو

از ساعت هایشان

به شگفت نمی آمدم

هرچند از الماس گران بودند

و از شعاری که می گفت:

ما زمان را می سازیم.

دلبرم !

ساعت سازان چه می دانند

این تنها

چشمان تو اند

که وقت را می سازند

و طرحِ زمان را می ریزند.
من هیچ ندارم که کنم هیچ فدایت

جز این دل شیدا شده ی هیچ تر از هیچ
زیبایی ات
هر باروسوسه برانگیزتر از پیش است!
مثل سرخ ترین سیب دورترین نقطه ی درخت...
ومن کودکی که همیشه با زانوی زخمی به خانه بر می گردد...!!!
| الوان شریفی نیا |
دوست دارم جستجو در جنگل موی تو را
از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را
دختر زیبای جنگل های آرام شمال!
از کجا آورده دست باد گیسوی تو را؟
آستینت را که بالا داده بودی دیده اند
خلق رد بوسه ی من روی بازوی تو را
چشمهایت را مراقب باش، می ترسم سگان
عاقبت در آتش اندازند آهوی تو را
کاش جای زندگی کردن در آغوشت، خدا
قسمتم می کرد مُردن روی زانوی تو را...
| ناصر حامدی |
نبودی

باران بارید

جمعه تر شد !
بازنشر کرده است.
از هَمان لَحظه که چِشمَم به تـــو اُفتاده دِلَم

مِثلِ بازارِ شبِ عیـــد، پـــُر از تابُ و تَب است
بیا با هم کمی عشق بازی کنیم گل مهربانم

تعارفات خوشگل کنیم

بیا با دلهای هم بازی کنیم
مثلا من بگویم...
پیدا کردنت سخت بود

به سختیه یافتن توت فرنگی بود در قطب شمال !
و تو ذوق کنی
گونه هایت چرا سرخ شد عزیزکم؟
| حامد نیازی |
بازنشر کرده است.
من موهای منیژ را بیشتر از هر چیزی توی این دنیا دوست دارم .
یعنی اول موهای منیژ را دوست دارم ، بعد مادرم را ، بعد ... نه ،
اول مادرم را دوست دارم،
بعد موهای منیژ را ، بعد خود منیژ را بعد ستاره ها را .
بعضی وقتها چند تا گل یاس از توی باغچه می چیند و می گذارد لای موهاش .
یک بار گفتمش : "منیژ ، کاش من یاس بودم .
خوش به حال یاس ها.
بازنشر کرده است.
شب طولانی

تکیه به ماه می دهم.