Ehsan

من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم بیشتر

Ehsan
۷۹۱ پست
۵۰۶ دنبال‌کننده
۷,۸۰۷ امتیاز
مرد، مجرد
۱۴۰۰/۰۳/۲۸
قبراق
فوق ليسانس
پرسپولیس
قد ۱۷۹، وزن ۷۷

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.

چه کم‌یاب و قابل ستایشند آنان که در جریانِ زخم‌ها و آسیب‌های ناگزیر تو قرار می‌گیرند و تو از مشکلات و ضعف‌های جهانت با آن‌ها حرف می‌زنی و می‌بینی که همچنان و شبیه به سابق برای تو ارزش قائلند و به تو و توانایی‌های تو احترام می‌گذارند.
اوضاع به گونه‌ای‌ست که عموم مردم فکر می‌کنند کسانی شایسته‌ی احترامند که بی‌درد و رها باشند و هیچ مشکلی نداشته‌باشند!

بازنشر کرده است.

در میان هیایوی مردم این شهر
تو مرا محکم بغل بگیر
و رها مکن ...
بگذار بفهمم
کل دنیا را هم اگر بگردم
جایی امن‌تر از آغوش تو
پیدا نمی‌شود ...

بازنشر کرده است.

همون دختری که شب زود می‌خوابه چون صبح زود باید بره سرکار. همونی که با سختی درس می‌خونه. همون که هدف داره. همونی که با هر چیزی دنبال فالو شدن نیست.
همونی که اصیل بودنِ رفتارش از اصل بودن لباسش براش مهم‌تره! همون که تلاش نمی‌کنه توی چشم باشه! همونی که براش فرقی نمی‌کنه با ماشین بره اینور اونور یا با مترو و اتوبوس! همونی که برای خانواده‌ش ارزش و احترام قائله. همونی که می‌شه باهاش قدم زد. همون که جز غیبت کردن هم، حرف داره واسه گفتن! همونی که بیشترِ وقتش جلوی آینه نمی‌گذره! همون که عقده‌ی پَریدن با پسرای پولدار وُ معروف رو نداره. همون که دستش توی جیب خودشه. همون که با بچه‌های کار مهربونه وکمک می‌کنه به آدما. همون که از اول متن داره میگه:
عه این که با منه اره با توام. دَمت گرم دختر. زندگی با تو جایِ «واقعی تریه».
تو خیلی متفاوت وُ قِشَنگی.

مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
  • Rasta

    البته تقصیر ندارن بازم ازون قشر بینوای تن فروش بهترن
    و اینا مصیبتهای جامعه فقیر هست

  • Ehsan

    مشکلات الان کمر هر مردی رو میتوه بشکونه چه برسه به زنش ،پس اونایی که اهل مبارزه هستن قابل ستایشن

بازنشر کرده است.

آرام باش عزیز من،
آرام باش حکایت دریاست زندگی..
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک،
ترشح شادمانی،
گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌های‌مان را می‌بندیم، همه جا تاریکی است..
آرام باش عزیز من، آرام باش،
دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم
و تلالو آفتاب را می‌بینیم زیر بوته‌ای از برف
که این دفعه درست از جایی که تو دوست داری، طالع می‌شود.

بازنشر کرده است.

معجزه یِ زندگیِ دیگران
که باشی ،
بی شک کسی معجزه یِ زندگیِ تو
خواهد شد ...

بازنشر کرده است.

مرا به همان روستایِ دور افتاده ببر ،
به همان کلبه ی قدیمی و ساده ای که برایم می گفتی ...
جایی که صدایِ نفس هایِ آسمان زلالش را می شود شنید ...
و با هیاهویِ پرندگانش ، به آرامشِ محض رسید !
می خواهم هر روز صبحِ زود ، به شوقِ جمع کردنِ تخم مرغ ها از خواب بیدار شوم ،
به مرغ ها آب و دانه بدهم ، شیرِ گاوها را بدوشم ، و برایت صبحانه ای گرم و جانانه درست کنم ...
دلم می خواهد تمام ثانیه هایم در گوشه ی دنج آغوشِ تو باشد ،
تو مدام ، مرا ببوسی و از همان حرف هایِ دلبرانه بزنی ،
و من هم بلند بلند ، قربان صدقه ات بروم ...
جایی که هیچ ترافیک و مشغله ای ، مزاحمِ عاشقی مان نشود ...
مرا از اینجا دور کن ،
از بوی تعفن جنگ و دلهره هایِ سیاست کلافه ام ...
مرا ببر به همان جایی ؛
که خبری از هیاهو نباشد ...
می خواهم بدون هیچ ترس و تشویشی ؛
برایت عاشقی کنم ...

بابا بزرگم می‌گفت :
خواستی عاشق بشی،عاشق کسی شو که
هربار نگاهش می‌کنی قلبت زنده شه...
یعنی هر لحظه ازش دور باشی،
قلبت شروع به مردن می‌کنه...
اینجور دیگه هیچ وقت ازش دور نمیشی
همینقدر کوتاه و قشنگ 🥺♥️

ما هرگز نمی‌توانیم از داشتنِ چیزی
برای زندگی مطمئن شویم
تا زمانی که برای آن
مایل به مُردن باشیم ...

همیشه نباید حرف زد
گاه باید سکوت کرد !
حرف دل که گفتنی نیست ...
باید آدمش باشد ...
کسی که با یک نگاه کردن به چشمت
تا ته بغضت را بفهمد ...


مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش !
من به کم هم قانعم
و اگر عشقِ تو اندک اما صادقانه باشد
من راضی ام ...
دوستیِ پایدارتر
از هرچیزی بالاتر است ...


بازنشر کرده است.

گاهي اوقات بخشیدن و مثل سابق بودن
باعث میشه طرف نفهم تر از قبل بشه!!!

بازنشر کرده است.

اخلاق مهمتره یا قیافه؟

‏نمیدونم این چه تفکریه که این دوتا رو جدا میکنین از هم دوستان

قیافه، شروع کننده
و اخلاق باعث تداومشه
بدون اولی رابطه شکل نمیگیره
و بدون دومی هم رابطه ادامه دار نمیشه.👌

فقط فروغ فرخزاد می‌تونست تا این حد زندگی رو درک کنه و چنین چیزی بنویسه:

من همیشه دوستدار یک زندگی عجیب و پرحادثه بودم. شاید خنده‌ات بگیرد اگر بگویم من دلم میخواهد پیاده دور دنیا بگردم. من دلم میخواهد توی خیابان‌ مثل بچه‌ها برقصم، بخندم، فریاد بزنم. من دلم میخواهد کاری کنم که نقض قانون باشد. شاید بگویی طبیعت متمایل به گناهی دارم ولی اینطور نیست، من از اینکه کاری عجیب بکنم لذت می‌برم. من دلم می‌خواهد این لفظ باید از زندگی دور شود. «باید این کار را بکنی، باید اینطور لباس بپوشی، باید اینطور راه رفت، باید اینطور حرف زد، باید اینطور خندید...» آه همه‌اش باید، همه‌اش سلب آزادی و محدودیت. چرا باید؟ می‌دانم که به من جواب خواهند داد زیرا قوانین اجتماع اجازه نمی‌دهد طور دیگری رفتار کنی. اگر بخواهی برخلاف دیگران رفتار کنی دیوانه و احیانا جلف و سبک‌سر خطاب خواهی شد. من نمی‌فهمم این قوانین را چه کسی وضع کرده؟ کدام دیوانه‌ای بشر را به این زندگی تلخ و پر از رنج محکوم کرده؟

دوست داشته شدن
از سویِ کسی که دوستش میداری ،
آن حس و حالتی است که
در واژه یِ عام و عادیِ خوشبختی
نمی گنجد ...