علیرضا حسن زاده
۳۶۱ پست
۸۶ دنبال‌کننده
۲,۲۴۶ امتیاز
مرد، مجرد
۱۳۷۳/۱۲/۲۹
خواب آلود
زير ديپلم
بیکار
زندگی با خانواده
سربازی فراري
سیگار ميکشم
گرایش سیاسی ندارم
نقاشی شنا رمان
ندارم
قد ۱۸۵، وزن ۷۱

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
از حضرت موسی بن جعفر(علیه‌السلام) روایت شده است: که حضرت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به امیر مؤمنان فرمود: هرگاه برای تو امر دشواری پیش آید بگو:
اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَنْ تُنْجِيَنِي مِنْ هٰذَا الْغَمِّ.
خدایا از تو می‌خواهم به‌حق محمّد و آل محمّد این‌که درود فرستی بر محمّد و آل محمّد و مرا از این اندوه نجات دهی.
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
هیچ دقت کرده اید؟
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ.
ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺁﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺼﺮﻑ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ.
ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ.
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ.
ﮔﻞ ، ﻋﻄﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ.

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺍﺳﺖ.
پس گذشت وفداکاری قانون طبیعت است
بی قانونی کنی از انرژی مثبت اطرافت
محروم خواهي شد...
انسان هایی هستند که برای کفاره گناهانشان، سی روز روزه میگیرند ..
گوسفند قربانی میکنند ..
به حج میروند ..
و روزی پنج بار سر به سجاده می گذارند ..
اما در دلشان نه جایی برای محبت است !!
نه جایی برای بذل و بخشش !!!

اما یک نفر نیست به انها بگوید که
مرد حسابی ،برای چه اینهمه زحمت میکشی؟
مگر بدون عشق و دوست داشتن میشود به خداوند نزدیک شد؟!

شمس_تبریزی
استادی میگفت؛
پولدارى،
منش است و ربطى به
ميزان دارايى ندارد!
گدايى؛
صفت است ربطى به
بى پولى ندارد!
دانايى؛
فهم و شعور است
و ربطى به مدرك تحصيلى ندارد...!!

انسانیت
ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:

ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺮﻭﯼ درزندگی ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ‏« ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ‏» ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻨﺪ ، ﮔﻔﺖ: ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ، ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺷﺶ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻﮔﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ...
ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﯽﺩﻟﯿﻞ ﺷﺎﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺖ
ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﺗﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﻧﺪ
ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﺑﻨﺪﻧﺪ.
ﭘﻨﺠﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺷﺘﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ
و ﺷﺸﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.

پس کودکانه زندگی کنید...
بالاترین رهایی ،
آزاد شدن از نظرات دیگران است ؛
روزی که بتوانی بدون وابستگی و اهمیت دادن
به نظرات دیگران ، از خودت و فردیتت لذت ببری ،
آن روز ، روز رهایی توست!
  • ꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁

    سلام مهربان دوست
    آخرتون بخیر و نیکی 
    الهی
    همیشه خونه دلتون گرم
    فنجون عشق تون پر مهر
    دستاتون پر روزی
    نگاهتون قشنگ
    دلتون لبریز از شادی
    ممنون که هستین
    💐💐🙏🙏💐💐

الان اونجایی از زندگی هستم که فروغ فرخزاد میگه :

"گاهی اوقات دلم میخواهد در تاریکی گم بشوم.
از خودم می‌گریزم. از خودم که همیشه مایه‌ی آزار خودم بوده‌ام.
از خودم که نمیدانم چه میکنم و چه می‌خواهم؟!
تا روزِ محشر دردمندِ دیدنت هستم
تا در میانِ چشمهای تو شفا باقیست

هر روز جایِ خالی ات، هر روز دلتنگی...
تا روزِ مرگم همچنان این ماجرا باقیست؟

یک گوشه از دنیا، من و تو، نم نمِ باران...
در من کماکان شوقِ آن حال و هوا باقیست

تنها درختِ کوچه ی بن بستِ پاییزم
در برگ ریزانِ دلم یک ردّ پا باقیست...
مامانم زنگ زد گفت شام چی داری؟
گفتم دارم همبرگر می‌خورم.
گفت آت و آشغال بیرون رو نخور.
گفتم خودم درست کردم.
گفت انقدر گوشت بخور تا به سرنوشت بابات دچار بشی.
گفتم پنج روزه گوشت نخوردم.
گفت نمی‌دونم دیگه. چیزی به ذهنم نمی‌رسه. بخور.
ازهردستی بدی
ازهمون دست میگیری
مگرمیشودقلبی رابشکنی
وقلبت شکسته نشود
مگرمیشود چشمی راگریان کنی
وچشمت گریان نشود
مگرمیشود ذهنی راپریشان کنی
وذهنت پریشان نشود؟
بازنشر کرده است.
روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود.
آب می خورد و خدا را شکر می کرد.
طاووسی از آنجا می گذشت؛
صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد.
کلاغ گفت:«دوست عزیز چه
چیزی موجب خنده تو شده است؟
طاووس گفت:« ازاین که شنیدم خدا را برای نعمت هایی که به تو نداده شکر می گویی»
بعد بال هایش را به هم زد و دمش را مانند چتری باز کرد و ادامه داد: «می بینی خداوند چقدر مرا دوست دارد که این طور زیبا مرا آفریده است؟!»
کلاغ با صدای بلندی شروع به خندیدن کرد.
طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:«به چه می خندی ای پرنده گستاخ و بد ترکیب؟»

کلاغ گفت:« به حرف های تو، شک نداشته باش که خداوند مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا که او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمت شیرین پرواز را به من و ترا به زیبایی خود مشغول کرده و مرا به ذکر خود»🌹
روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود.
آب می خورد و خدا را شکر می کرد.
طاووسی از آنجا می گذشت؛
صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد.
کلاغ گفت:«دوست عزیز چه
چیزی موجب خنده تو شده است؟
طاووس گفت:« ازاین که شنیدم خدا را برای نعمت هایی که به تو نداده شکر می گویی»
بعد بال هایش را به هم زد و دمش را مانند چتری باز کرد و ادامه داد: «می بینی خداوند چقدر مرا دوست دارد که این طور زیبا مرا آفریده است؟!»
کلاغ با صدای بلندی شروع به خندیدن کرد.
طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:«به چه می خندی ای پرنده گستاخ و بد ترکیب؟»

کلاغ گفت:« به حرف های تو، شک نداشته باش که خداوند مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا که او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمت شیرین پرواز را به من و ترا به زیبایی خود مشغول کرده و مرا به ذکر خود»🌹
نقل است ازلقمان حكيم كه فرمود:

سال هاست که باداروهای گوناگون

آدميان را مداوا می کنم

ودر این مدت هیچ دارویی را

موثرترو كار سازتر از محبت نيافتم♥️
مبارزه انسان را داغ می کند

و تجربه انسان را پخته

هرداغی روزی سرد می شود

ولی هیچ پخته اى

ديگر خام نمی شود
یکی میگن یه موجود نام ببر میگه : آب جوش میگن آب جوش که موجود نیست میگه والا من از تبریز که میومدم تو جاده نوشته بود آب جوش موجود است
میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری های تهران و اطراف پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به این کار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک ثروتمند، خواهر مظفّر الدین شاه و مادرمرحوم دکتر امینی رسید به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازاریان پول قرض کنی؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری انجام بدم. و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.

یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر فرد به خواست خود و بدون دلیل موجّه حق نداشت مغازه اش را ببندد. روزی رضاشاه با اتوموبیل خود از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای قفل است. ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند. شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را قفل زده ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم،امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح
بقیه در کامنت