اولین پنجشنبه محرم از راه رسید
فراموش نکن آن دسته از عاشقان حسین (ع)
را که سالهای قبل در کنار تو بر سر و سینه میزدند
و امروز دستشان کوتاه است چه کسی
میداند مسافر بعدی کیست؟!
شکر خدا که توفیق داشتیم امسال
هم برای اباعبدالله سوگواری کنیم🖤🥀
تاحالا هیچوقت به جای خالیِ آدما فکر کردی؟!
دقت کردی وقتی کسی میره آدم چقدر احساس غربت بهش دست میده؟!
شهر همون شهره
خیابون همون خیابونه
آدما همون آدمان
همون آدما منهای یکی....
یکی که از وقتی رفته تموم شهرو غبار گرفته انگار!!
تو خیابون که میری حس میکنی آدما رو نمیشناسی
حتی اونایی رو که خیلی ساله میشناسی....
یه جور همه چیز عوض میشه انگار اون جایی نرفته این تویی که رفتی یه جای دیگه!!
انگار همه چیز یه جورِ دیگه اس
یه جور که تو خودمونی ترین جمعا هم میری غریبی...
اونجا نشستیا ولی اونجا نیستی...
انگار خودتم،خودتو گذاشتی و رفتی...
اصلا بعد از رفتنِ بعضی آدماا،آدم یه جور عجیب غریبی میشه!!
مثلا یهو به خودت میای میبینی همش تو خودتی
به خودت میای میبینی ای بابا انگار جدی جدی جاش خیلی کنارت خالیه!!
کم کم میبینی جای لبخندتم روی لبت خالیه!!
خوب که دقت میکنی میبینی خیلی چیزا سر جاش نیست...
خاطره گاهی خودش را میچسباند به یک استکان چای، گاهی به یک پیراهن،
گاهی به یک کتابچه صد برگ
خاطره گاهی آویزان میشود به یک شهر،
به یک رستوران،
به دو تا صندلی ردیف آخر یک اتوبوس
خاطره گاهی مینشیند کنارت لب یک دریا،
روی نیمکت یک پارک،
داخل یک سالن سینما
خاطره گاهی پنهان میشود پشت رایحه یک گل،
پشت بوی یک عطر قدیمی،
پشت دود یک سیگار
خاطره گاهی طعم آلبالو میدهد،
گاهی مزه اشک،
گاهی مثل قهوه تلخ است،
گاهی مثل باقلوا شیرین.
خاطره گاهی از بلیط جا مانده از کُتِ زمستانی سر در میآورد،
گاهی از نوشته اول یک کتاب،
گاهی از چمدانی که ماههاست باز نشده
خاطره؛ گذشتهای است که آینده را تنها نمیگذارد