به یک بلا
مصیبتی رسد
که به هزار بلا
مصیبتی نیست
کا اکبر
به طعم خیال
از تو
خالیم
کا اکبر
گر بستانی
حس امید
زمن
نا امید
نخواهم شد
نابود می شوم
می دانی
چه می ستانی
زمن
کا اکبر
بسازم
به سازی
که سازش
دعاست
بنالم
به نامی
که نامش
خداست
کا اکبر
طلب
تو را
نه برای دل و جان
خواهم
دست نوازش تو
به روحم
جلا میدهد
کا اکبر
راز تو
گروگان
ناز توست
گر نباشد
هیچ مانعی
بر ناز تو
سیل جاری شود
از راز تو!!
کا اکبر
تو نگفتی
چشم تو
پاشنه اشیل
دل توست!!!!
کا اکبر
باز استین
به بالا میزنی
مست مست
چون گرفتار غمی
از هیچ چیز نترس
کا اکبر
حسرتم بودی
های در هویم
مثل اب
در جویم
بیقرار
در اینجا
ز. انجا
کا اکبر
بخدا
گر خنده
به من باب کنی
دل بیمار مرا
رام کنی
کا اکبر
به حواس
دل من
حوصله کن
نه بگم دوست دارم
غوطه ورم کن!!!!!
کا اکبر
مرک باورم
نشستن
کنار پنجرهست
نیش نگاهت
بسته بودن
پنجرهست!!!!
کا اکبر
مسخره نیست
که در تسخیر دلم
بی تقصیر باشی
حتما
در تسخیرش
لجام گسسته ای!!!!!
کا اکبر
از دام دل
رهایت می کنم
تو نگو
که می روی
با هوش ذهن
صدایت می کنم
تو بگو
که مانده ای
کا اکبر
شاید
تو بلایی
ولی
دردت به جونم
کا اکبر