مرا رازی ست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم
خوشا و خرما آن دل که هست از
#عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمیبینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمیبینم
کنوندَمدرکشای
#سعدی کهکار از دستبیرونشد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمیبینم ...
#سعدی_سخن
#سعدی_شیرازی
#روز_بزرگداشت_سعدی_شیرازی_شیخ_اجل_گرامی_باد
#روز_نثر_فارسی
#اول_اردیبهشت
#رقص_واژه_ها ♡