دل مردگان معنای اِحیا را نمی فهمند
فرق غروب و صبح فردا را نمی فهمند
آنها که سیرابند رنج تشنگی ، حتّی
طعم خوش آب گوارا را نمی فهمند
شب خفتگان هم در سکوتِ مبهم شبها
حال دل غمگین و تنها را نمی فهمند
صحرا نشینان بیابان های لَمْ یَزرع
بی شک شمیم عطرِ گلها را نمی فهمند
ناگفته ها گم می شود در بغض هر واژه
کوران که مفهوم الفبا را نمی فهمند
باور نمی کردم ولی افسوس آدمها
احساسِ در هر شعر زیبا را نمی فهمند
آرام تر دنیا نَکوبان قلب عاش…