روزهای خوب‌تری می رسد، ما خوب می‌شویم، شکستگی‌هامان را ترمیم می‌کنیم، زخم‌هامان را ضماد می‌گذاریم، روبه‌روی آینه‌ی صیقلی روزگار می‌ایستیم و بازهم لبخند می‌زنیم. ما دوباره خوب می‌شویم، جهان جور دیگری می‌شود، آدم‌ها مهربان‌تر خواهندشد و از شیار پنجره‌ها، نور امید و عشق، به تاریکی دل‌های سرمازده خواهد تابید. روزگار همیشه بر یک قرار نمی‌ماند و گوی اوضاع جهان، همیشه روی یک مدار نمی‌چرخد. فرشته‌ی اقبال ما، دوباره بر می‌گردد و شاخه‌های خشک باورمان، بار دیگر سبز می‌شود.

باید باور کنیم که خوب می‌شویم، لابلای دردها قد می‌کشیم و فراموش می‌کنیم چقدر افتادیم، چقدر زخمی شدیم و چقدر رنج کشیدیم. بزرگ می‌شویم و یادمان می‌رود، بزرگ می‌شویم و می‌بخشیم...
می‌بخشیم روزگار ترش و عبوسی را که لبخند را به پهنه‌ی صورتمان حرام کرد.
می بخشیم جغرافیا و تاریخ را که با ما سر ناسازگاری و جبر داشت.

می‌بخشیم به احتمال وقوع شما «ای روزهای خوب که در راهید...»