از خودم برایت بگویم؟
از خانه، از خیابان،
شهر، صدای پایِ ما، شب؟
از کجا برایت بگویم
عشق من!
جایی که تو نیستی، گفتن دارد؟
در میان هزاران کلمه تو را می یابم تو را آرام و آهسته می بویم
و دوباره میان آنها
پنهانت می کنم تا ندانی
که هنوز دوستت دارم
ﯾﻪ ﭼﻴــــــﺰﻱ ﻫﺴـﺖ ﺑـــــﻪ ﺍﺳـــﻢ
"ﺑﻐــــــــــــﺽ "
ﻛــﻪ ﻧـــﻪ ﺭﻭﻱ ﺩﻳــــﻮﺍﺭ سرزمین های مجازی...
ﻭ ﻧـﻪ ﻫﻴـــــﭻ ﺟﺎﻱ ﺩﻳــﮕﻪ ﻧﻤﻴﺸـــﻪ ﺑـﻪ
ﺍﺷﺘـــﺮﺍﻙ ﮔﺬﺍﺷــــــﺖ ...
ﻓﻘـــــﻂ ﻭ ﻓﻘـــــــﻂ ﺑﺎﻳـﺪ ﺑﺮﻳـــﺰﻱ
ﺗــــﻮ ﺧﻮﺩﺕ ..
دوستت دارم
مثلِ خوابی عمیق ولی سبُک...
پلک بزنی میپرم...
عاشقت هستم
مثلِ خود را به خواب زدن،
حال سال ها صدایم کن
بیدار نخواهم شد..
جز تو
هیچکس نمی تواند
جانم را به لبم بیاورد !
صدایم کن...
کاش بفهمیم چی شد که این طوری
بُریدیم از همه چی،
نه حوصله ادامه دادن داریم،
نه دل تموم شدن
اینجا نمیشود
تو را نداشت
و زنده ماند
شازده كوچولو : آخرشم اونایی واسم ميمونن که
اصن روشون حساب باز نکرده بودم و گذاشته
بودمشون حاشیه ی زندگیم!
روباه : اونا هم منتظرن بیاریشون وسط که برن