چشمِ هرکس به تو درویش نباشد فیالفور
کور خواهد شد عزیزم! به تو غیرت دارم
#محمدصادقزمانی
قالیچه ی ناتمام یک زن بر دار
انبوه جناز های دشمن بر دار
ای آدم!فاتحِ تمام دنیا
پایت را از روی سر من بردار!
نه غمگینم، نه در وجودم شادی ست
نه محصورم، نه میل به آزادی ست
چرخیدن و چرخیدن تا...چرخیدن!
این شیوه ی آسیاب های بادی است
مردی پشت درخت هیزی می کرد
زن بود و نگاه بد به ((تیزی)) می کرد
گنجشک سرِ شاخه به بازی مشغول
ماهی در آب تخم ریزی می کرد
یک روز، الاغ کد خدای ده شد
یک قطره به آسمان پرید و مه شد
می خواست که اژدها شود بر سرِ کوه!
کرمی بودم که زیر کفشی له شد.
دختر وسطِ دست سیاهی غش رفت
سیگار سیاوش شد و در آتش رفت
شب بود، چراغ ها که خاموش شدند
موشی آرام توی سوراخش رفت
آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است و گر از جنس ((سن ایچ))
مرا عشقی به دنیا پربها کرد
مس بی قدر جانم را طلا کرد
خدا را شکر بی پایان که با عشق
مرا از قید کم بودن رها کرد
دلم از دوری ات خونین و زار است
جهانم سرد و پر اندوه و تار است
نبینم بی تو غیر از زجر و تلخی
برایم زندگی چون زهر مار است
الهی من ببوسم ساق پایت
نمایم بوسه باران هر کجایت
پس از صدها هزاران بوسه ی ناب
زنم گازی به روی گونه هایت
خدا داند که جانانم تو هستی
عزیز و خوشتر از جانم تو هستی
به دنیا کی دهم یک تار مویت؟
که اصل و فرع ایمانم تو هستی
آیا تو به وعده ات عمل خواهی کرد؟
از روی وفا مرا بغل خواهی کرد؟
بعد از غم دوری که به شدت تلخ است
از بوسه لبم غرق عسل خواهی کرد؟