کیش و ماتی درست کردی از مرگ و گریه های نفس مردنی
درد مرگ بریدم از همه از اولشم داستان پر غمه
نوشته های من امشب رو بال پروازه
دلیل گریه های من هیچی نیست رازه
طناب داره دوراغ های تو دور این گلو خفه میکنه ولی کلی خاطره میسازه
بیا سکوته تو بشکن
و بر گرد
هنوز تو دل من نمردییی
.........
آسمونو بی تو خط خطی مردم
چطوری می تونی آنقدر بد شی
هر صدُم ثانیه
یکی میمیره
یکی به دنیا میاد
یکی عاشق میشه
یکی متنفر میشه
یکی میخنده
یکی گریع میکنه
اما نوبتی
اما نمی دونم چرا هیچ وقت نوبت من نمیرسه جای من عوض بشه
دیدی وقتی دستت رو با کاغذ میبری اذیتت میکنه،
میسوزه و از فکرت بیرون نمیره ،
اما مثلا وقتی با چاقو میبری بعده چند دقیقه فراموش میکنی
در واقع کاغذ از چاقو برنده تر نیست …
فقط تو انتظار آسیب دیدن از کاغذ رو نداشتی…
حکایت بعضی آدماس...!!
من
خدارو دارم
که هست همیشه
حتی بش بگم برو
فراموشش کنم
اون هست
شما فیکارو می خوام چیکار اخه
عشق
رو دوس دارم
اما خوب نیست
چون آخر سر میکشت
اشک بغض درد
همه اینارو می تونی بایه لبخند ظاهری بپوشونی
اما بعدش چی؟
چی کار می خوای بکنی؟
شاعر میگه:
حالا ک میخوای بری...
گ*وه میخوری برگردی
از
من
نترس
من همونم که شکستیش
دیگع به
خودم اهمیت نمیدم
چون فهمیدم
خودمم خیلی رو مخ خودمم