دلتنگی
نمی آید تا آبادت کند
می آید تا ویران تر کند
نمی آید تا آتش عشقت را خاموش کند
می آید تا آتشت را شعله ور تر کند
نمی آید تا آزادت کند
می آید تا محبوس تر کند

دلتنگی
رویایی شیرین نیست
کابوسی ست بی پایان
بغضی ست بی انتها
دستی ست که
می فشارد گلوی خاطرارت را

گاهی دلتنگی
شعری میشود گریان
گاهی بغضی می شود
گاهی آهی می شود
گاهی چوبه ی دارت می شود
گاهی اشکی می شود سوزان
گاهی عطش می شود و سراب
و گاهی می شود دست های لرزان

دلتنگی هر چه میخواهد بگذار باشد
مهم اینست که
دلتنگی چیزی نیست جز خود عشق
آری
دلتنگی نام دیگر عشق است
/



... !/

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.