عالــــم مـاه قبیــله عشق

ای مـاه نجــیب آســمان وجــودم... بیشتر

عالــــم مـاه قبیــله عشق
شعر و ادبیات
۱,۰۴۹ پست
۷۱ مشترک
۳۶ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۴۴
مبنای تعداد هوادار رتبه ۳۶
مبنای تعداد ارسال رتبه ۴۸
بازنشر کرده است.
چشم مے گوید : "نیست"
شعر مے گوید : " هست" ...!

✍🏻 ے
بازنشر کرده است.
نبودنت
در شأن تو نیست!

به من فکر نمی‌کنی
لااقل
به شأن خودت فکر کن...

‌زاده
مشاهده ۷ دیدگاه ارسالی ...
  • آےSムԋ£ℓسـودا

    👌🏻❣️موهایت بارانِ من...
    کفِ دستانت بالین من، بازویت پلِ من،
    چشمانت دریایِ من،انتظارت عمرِ من،
    حضورت تولدِ من و نبودنت ‌از دست رفتنم بود.

    ❣️🌺درود و سلام بانو جان، ممنونم از حضور همیشه زیبات عزیزم، سپاسگزارم مهربانوی نازنین، سلامتی و شادی همراه همیشگی لحظاتت🤩

  • Banoo

    درودها نثارت آیسودا جان، ممنون از متن دلنشین و قشنگت ...برقراری وجودت را آرزوست

بازنشر کرده است.
تمام آن چه

از من می رود

با درخت و خزان

در تو می ماند

هجای بلند عشق

میان کوهستان

و کمال ...

((منصور خورشیدی))
بازنشر کرده است.
اے ماه جهان
به یار من می‌مانی...!
بازنشر کرده است.
چون
تو را دیدم
محالم
حال شد

✍️#حضرت_مولانا
بازنشر کرده است.
اگر مرا بوسیدے تردید نکـن !
از آغاز تو تا پایان من ....
فاصله ای نیست
جز همین یک بوسه ....!!

مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
شوکران از لبِ لیوانِ تو خوردن دارد

بازنشر کرده است.
فهمیده‌‌ام بعضی آدم‌ها ظرفیت محبت را ندارند.
سخت است تعادل را در محبت رعایت کردن،
گاهی بیش از حد محبت کردن
و ظرفیت نداشتن دردسر می‌شود،
گاهی کمتر از حد محبت کردن،
سبب عقده و دردسر می‌شود
بازنشر کرده است.
ميخواستم اين عشق را تکه‌ تکه کنم
ولي نرم وسيال بود
دوردستم پيچيد
و دست‌هايم درعشق به دام افتادند
حالا مردم ميپرسند که من زنداني کيستم ...

جمعه مرد بی معشوقه ایست
با پیرهنی چروک
که تنهایی اش را
لای شعرهایش
پک می‌زند
فقط عصرها
کمی خاکستری تر
از دردهای کوچک است
که آدم ها می نالند ،
ضربه اگر سهمگین باشد ،..
درد اگر بزرگ باشد ،..
آدم خودش لال می شود ...!
بازنشر کرده است.
💙 سلام دوستان کلیکی
🌺 این گل های زیبا را تقدیم می کنم :
📕 مدیریت محترم و اعضاء گروه عالــــم مـاه قبیــله عشق ❤️
آرش 1345 از گروه 🌷"لاله های سرخ"🌷 لینک در خدمت هستم

🌿🌺 📷📸 🌷
بازنشر کرده است.
بیدار شو صبح آمد
برخیز که خورشید تویی
بعضی صبح ها که از خواب پا میشی
با خودت فکر می کنی
”نمی تونم از پسش بر بیام”
و بعد تو دلت می‌خندی
چون یاد تمام صبح هایي میوفتی که این فکر رو داشتی …

“متن کتابی از چارلز بوکوفسکی”
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

🌱عاشقم
اهل همین کوچه‌ی
بن‌بست کناری
که تو از پنجره‌اش
پای به قلب من دیوانه نهادی...
تو کجا، کوچه کجا؟
پنجره‌ی باز کجا؟
من کجا، عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا...💚🌱

✍🏻 ‌مشیری

❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌♥️❥‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌]