hossein

گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی نفسی برای ماندن در کنار او نخواهی دا.. بیشتر

hossein
۷۳ پست
۶۸۳ دنبال‌کننده
۴,۷۸۵ امتیاز
مهربون
ليسانس
کارمند

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
آدم ها فقط آدم اند!نه کمتر و نه بیشتر
اگر کمتر از چیزی که هستند نگاهشان کنی، آن ها را شکسته ای و اگر بیشتر حسابشان کنی ، آن ها تو را میشکنند
میان آدم ها باید عاقلانه زندگی کرد...
بازنشر کرده است.
ز بانوی منی ، چشم تو رویای دلم
روشنای شب من ، نور به فردای دلم

هدیه ای پاک خداداد به دردم مرحم
ای پرستار من ای گوهر زیبای دلم

باغ زیبای نگاهت شده منظور نظر
مانده چشمم به تو ای سرو دلارای دلم

ایکه درجان ودلم مهرتوشدکعبهٔ عشق
در طوافم همه شب گرد تو رویای دلم

نقش زیبای ترنجی که به دامن داری
نقشهایی زده بر صفحه ی دیبای دلم

عادتی گشت شنیدن زلب مست تومهر
عشق را می شنوی مست ز نجوای دلم

آن زمستان که توبا برف رسیدی پیشم
یادگاری شده بر دیده ی بینای دلم

باید ای ماه جبینم تو بمانی در دل
رفتنت سنگ زند شیشه ی مینای دلم
بازنشر کرده است.
یه چی بگم به هر کسی نگو زندگی،
کسی که زندگیت باشه میفهمه کِی
ناراحتی٬کِی دلت سکوت میخواد٬کِی دلت
حرف میخواد؛کسی که زندگیته وقتی پیدات
نیست زنگ نمیزنه دعوا کنه بگه مشکوکی٬سرک
بکشه٬زنگ میزنه از استرس صداش میلرزه٬نگرانته؛
میگم به هرکی نگو زندگی چون زندگیت اونیه که هرکاری میکنه تو بخندی
بازنشر کرده است.
صدایم کن ...
تا غرق نت به نت موسیقی کلامت شوم
صدایم کن ...
تا با جاااان دل به میزبانی‌ات بیایم و تصدقت بروم
صدایم کن تا زندگی صدایم کند
آخر میدانی
انگار صدایت نفس دارد
زندگی می‌بخشد
نفس میدهد
چگونه شکایت نکنم از دوری یار نمانده دگر یک ذره به دل آرام و قرار
چه بوده مگر بر درگه تو یا رب گنهم
که اشکای من بارد شب و روز چون ابر بهار
خدایا مگر سنگ صبورم که از شهر و از یارم به دورم
بگو یا رب بگو با من کی این جدایی سر میاد
مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
بی تو، مهتاب‌ شبی، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید :
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو همه، راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی :
از این عشق حذر کن!
لحظه‌ ای چند بر این آب نظر کن
آب، آیین عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم :‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
دردم این نیست،
که او عاشق نیست!
دردم این نیست،
که معشوق من از عشق تهی‎ست!
دردم این است
که با دیدن این سردی‎ها
من چرا دل بستم؟؟؟
بازنشر کرده است.
امشب از باده خرابم کن و بگذار بميرم

غرق دريای شرابم کن و بگذار بميرم

قصه ی عشق بگوش من ديوانه چه خوانی

بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بميرم