چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
آنجا که سحر، گونهی گلگون تو در خواب
از بوسهی خورشید چو برگ گل ناز است
آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد،
چشمم به تماشا و تمنای تو باز است!
من نیز چو خورشید، دلم زنده به عشق است.
راه ِ دل ِ خود را نتوانم که نپویم
هر صبح در آیینهی جادویی خورشید
چون می نگرم، او همه من، من همه اویم
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
از هرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
با سلام سپاس و قدردانی از همه دوستان و سروران گرامی کلیکی که در این غم عظمی با این حقیر ابراز همدردی کردند ولی بنده بعلت مشغله و درگیری تو این ایام نتوانستم به کامنت ها و پیامهای تک تک عزیزان پاسخگو باشم
امیدوارم خداوند متعال همه رفتگان دوستان بزرگوار را با امام حسین (ع) محشور بگرداند
برشی از یک کتاب
در رویایی خودم را با تفنگم کشتم .بعد از شلیک بیدار نشدم، اما خودم را دیدم که مدتی همان طور آن جا دراز کشیده بودم، تنها بعد از این بود که بیدار شدم! هیچ چیز معالجه ده تر از حقیقتی نیست که همان طور بیان شود که به ذهن خطور کرده است. این نوع نوشتن حتی به یک عکس بد هم نمی ماند. و
در حالی که ما زیر پارچه سیاهی سر فرو برده ایم، حقیقت نظیر بچه یا زنی که ما را دوست ندارد از این که جلو عدسی دوربین نویسنده بی حرکت بماند و لبخند بزند امتناع می کند. حقیقت خواهان آن است که در یک ضربه از جایی که در آن غرق شده است، یا با قیل و قال، یا موزیک، یا فریاد یاری طلبانه ناگهان بدرخشد و به در آید!
خیابان یک طرفه
والتر بنیامین
دوست ندارم
در فصل دیگری عاشق شوم
” پاییز “حال وهوای دیگری دارد
پر از شعرهای عاشقانه است
حتی دلتنگی هایش شیرین تر است
با بوی زردترین برگ هایش
می شود زندگی کرد
عاشقی در ” پاییز ” شعری ست همیشه شنیدنی…