hossein

گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی نفسی برای ماندن در کنار او نخواهی دا.. بیشتر

hossein
۷۳ پست
۶۸۳ دنبال‌کننده
۴,۷۸۵ امتیاز
مهربون
ليسانس
کارمند

تصاویر اخیر

چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
زمستون،تن عریون باغچه چون بیابون/ درختا با پاهای برهنه زیر بارون...
آنجا که سحر، گونه‌ی گلگون تو در خواب
از بوسه‌ی خورشید چو برگ گل ناز است
آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد،
چشمم به تماشا و تمنای تو باز است!
من نیز چو خورشید، دلم زنده به عشق است.
راه ِ دل ِ خود را نتوانم که نپویم
هر صبح در آیینه‌ی جادویی خورشید
چون می نگرم، او همه من، من همه اویم
بازنشر کرده است.
آن جاه و جمالی که جهان‌افروز است
وان صورت پنهان که طرب را روز است
امروز چو با ما است درو آویزیم
دی رفت و پریر رفت که روز امروز است
باید کمی خوابید
شاید که فردامون رنگش قشنگتر بود
شاید کمی شاید
اوضاع فردامون از حال بهتر بود...
گر من سخن نگویم در وصف روی و مویت
آیینه‌ات بگوید پنهان که بی‌نظیری

گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری
بازنشر کرده است.
تو
دﻭﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﻧـﺸﯿﻨﺪ ﮐﺴﺮ ﺷﺄﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺟﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ

ﺷﺼﺖ ﻭ ﺷﺎﻫﺪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﻋﻮﺍﯼ ﺑﺰﺭﮔﯽ میکنند
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﻮﭼﮏ ﻻﯾﻖ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ؟

ﺁﻫﻦ ﻭ فولاد، ﺍﺯ ﯾــڪ ﮐﻮﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﺑــــﺮﻭﻥ
ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﮔﺮﺩﺩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻌﻞ ﺧﺮ ﺍﺳﺖ

ﮔــﺮ بـــبينـی ﻧﺎﮐـﺴﺎﻥ ﺑﺎلا ﻧــﺸﯿـﻨﻨﺪ ﺻﺒـﺮ ﮐـــﻦ
ﺭﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎ ﮐــﻒ ﻧﺸﯿﻨﺪ، ﻗﻌﺮ ﺩﺭﯾﺎ ﮔﻮﻫﺮ ﺍﺳـــﺖ
بازنشر کرده است.
دوست داشتن کسی که شما را دوست ندارد مانند بغل کردن کاکتوس است.
هر چه بیشتر اصرار کنید و محکم‌تر او را در بغل بگیرید، بیشتر آسیب خواهید دید 🤍
بازنشر کرده است.
وقتی کبوتری
شروع به معاشرت
با کلاغها می کند
پرهایش سفید می ماند،
ولی قلبش سیاه میشود.

دوست داشتن
کسی که لایق دوست داشتن
نیست اسراف محبت است ♥️

👤 دکتر شریعتی i‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌......
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
  • mmm50

    امروز هم گذشت

    با مرور خاطرات دیروز با غم نبودنت..

    و سکوتی سنگین و من شتابان در پی زمان

    بی هدف فقط میروم ..

    فقط میدوم تا صبحی دیگر طلوعی دیگر


  • hossein

    امروز هم گذشت

    با مرور خاطرات دیروز با غم نبودنت..

    و سکوتی سنگین و من شتابان در پی زمان

    بی هدف فقط میروم ..

    فقط میدوم تا صبحی دیگر طلوعی دیگر


    بر موج غم نشسته منم/بر زورق شکسته منم ...

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
از هرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
بازنشر کرده است.
با سلام سپاس و قدردانی از همه دوستان و سروران گرامی کلیکی که در این غم عظمی با این حقیر ابراز همدردی کردند ولی بنده بعلت مشغله و درگیری تو این ایام نتوانستم به کامنت ها و پیامهای تک تک عزیزان پاسخگو باشم
امیدوارم خداوند متعال همه رفتگان دوستان بزرگوار را با امام حسین (ع) محشور بگرداند
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
داغ تو آتش به جان می‌زند...
برشی از یک کتاب
در رویایی خودم را با تفنگم کشتم .بعد از شلیک بیدار نشدم، اما خودم را دیدم که مدتی همان طور آن جا دراز کشیده بودم، تنها بعد از این بود که بیدار شدم! هیچ چیز معالجه ده تر از حقیقتی نیست که همان طور بیان شود که به ذهن خطور کرده است. این نوع نوشتن حتی به یک عکس بد هم نمی ماند. و
در حالی که ما زیر پارچه سیاهی سر فرو برده ایم، حقیقت نظیر بچه یا زنی که ما را دوست ندارد از این که جلو عدسی دوربین نویسنده بی حرکت بماند و لبخند بزند امتناع می کند. حقیقت خواهان آن است که در یک ضربه از جایی که در آن غرق شده است، یا با قیل و قال، یا موزیک، یا فریاد یاری طلبانه ناگهان بدرخشد و به در آید!
خیابان یک طرفه
والتر بنیامین
بازنشر کرده است.
حالا که میروی همراه جاده ها

برگرد و پس بده تنهایی مرا

بی خاطرات تو بی آرزوی تو

دل را کجا برم شب گریه کجا

دیگر تنها گریه ها حالم را میداند

از عشق دلتنگی هایش میماند

جا ماندی آه ای دل ای موج بی ساحل

دیگر تنها گریه ها حالم را میداند

از عشق دلتنگی هایش میماند

جا ماندی آه ای دل ای موج بی ساحل
  • فاطمه رها

    دوست ندارم
    در فصل دیگری عاشق شوم
    ” پاییز “حال وهوای دیگری دارد
    پر از شعرهای عاشقانه است
    حتی دلتنگی هایش شیرین تر است
    با بوی زردترین برگ هایش
    می شود زندگی کرد
    عاشقی در ” پاییز ” شعری ست همیشه شنیدنی…