جهان بازتابی از خود ماست...
وقتی از خود بیزاریم، از همه بیزاریم
و وقتی به همین که هستیم عشق میورزیم،
تمام جهان به نظر
فوقالعاده و دوست داشتنی میآید.
آرزو میکنم آرزوهايت
در يک قدمى تو ايستاده بـاشد
تا با يک پلک بر هم زدنى در آغوششان بگيرى.
آرزو میكنم عشق
در بهترين زمـانِ ممكن به سراغت بيايد
و زيباتـرين خوشىهاى دنيا را زندگى كنى.
آرزو میكنم هيچوقت درمـانده و مستأصل
خـيابانهاى شهر را قدم نزنى
و مردمک چشمانت
از شادى بـرق بزند نه از اشک و غم !
هنوز کلی جا هست که باید مسافرت کنیم
هنوز کلی فیلم مونده که ندیدیم
هنوز کلی کتاب مونده که نخوندیم و
هنوز خیلی اتفاقای خوب مونده که باید برامون بیوفته.
این چیزاس که امید و انرژی میده به آدم...
بذار امروز همون شروعی باشه که خیلی وقته منتظرشی...
کارهایی را که نباید در زندگی بکنی، بنویس.به بیان دیگر، تصمیمهای حساب شدهای بگیر تا برخی چیزها را کلا نادیده بگیری و وقتی شرایطش پیش آمد، طبق لیستِ نبایدهایت رفتار کن.
یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر که سراغ چه چیزهایی، حتی اگر فرصتش بود،نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارند، حتی اگر به نظر برسد چرخاندن دستهی در بسیار ساده است.
چی وصلم میکند به زیستن؟ صدای چرخ خیاطی مادر، وقتی عینکش را جابجا میکند و خیره مانده به سوزن ظریفِ در حال عبور و با یک دستش پارچه را نگه داشته و با دست دیگرش چرخ را میچرخاند.
چی وصلم میکند به زیستن؟ صدای قُلقل سماوری که گهگاه در خانه میپیچد و گنجشکی که پر به شیشه میساید و بارانی که قطره قطره به زمین میکوبد.
چی وصلم میکند به زیستن؟ آدمهایی که دوستشان دارم و حضورشان حال جهان مرا بهتر میکند.
چی وصلم میکند به زیستن؟ اینکه هنوز میبینم و میخوانم و میشنوم و نفس میکشم و امید هست.
هنوز هم امید هست و من باور دارم که همه چیز درست خواهد شد...
برایم مداد بیاور، مداد سیاه
می خواهم روی چهره ام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن بده برای محو لب ها
نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان،
سیاهم کند!
یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را
از ریشه در آورم
شخم بزنم وجودم را ...
بدون این ها راحت تر به بهشت می روم گویا!
یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم،
سرم هوایی بخورد
و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم!
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
می خواهم ... بدوزمش به سق
...اینگونه فریادم بی صداتر است!
قیچی یادت نرود،
می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم
پودر رختشویی هم لازم دارم برای شستشوی مغزی!
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند تا آرمان هایم را باد با خود ببرد
به آنجایی که کسی نی نینداخت.
می دانی که؟ باید واقع بین بود!
صداخفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر!
می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،برچسب فاحشه می زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتم را هم می خواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی
به قصد ارشاد،فحش و تحقیر تقدیمم می کنند،
به یاد بیاورم که کیستم!
●●●
۱- تا زمانی که خواسته هات تحقق پیدا نکردن راجع بهشون با کسی صحبت نکن.
۲- کلامتان را عوض کنید تا جهانتان عوض شود زیرا کلامتان، جهانتان است.
۳- شما تنها چیز هایی را به سوی خود جذب میکنید که همواره به آنها فکر میکنید.
۴- کسی که با خدا همراه شد، شکست ناپذیر میشود.
۵- خداوند به زمان نیاز ندارد و هرگز دیر نمیکند.
۶- تنها راهزنی که اموال زندگی را به تاراجی میبرد افکار منفی خود اوست.
۷- اگه خودتان را باور داشته باشید، بقیه نیز شمارا باور خواهند داشت.
۸- زندگی بازگشت اندیشه ها، گفتار ها و کردار های ماست که دیر یا زود به خود ما باز میگردد.
۹- هر آنچه را آدمی احساس یا به وضوح تصور کند بر ذهن نیمه هوشیار اثر میگذارد و مو به مو در صحنه زندگی ظاهر میشود.
تا به حال برای شما پیش آمده است که بخواهید خبر ناخوشایند یا مطلب ناراحت کننده ای را به کسی بگویید و یا نکتهای منفی را به دوستی متذکر شوید ولی ندانید چگونه موضوع را عنوان کنید که کمتر ناراحت یا دلخور شود؟
متخصصان علوم رفتاری در این زمان تکنیک ساندویچ را پیشنهاد می دهند.
به این طریق که برای کم کردن اثر ناخوشایند یک پیام یا خبر منفی، آن را در میان دو عبارت یا خبر مثبت قرار داده و به مخاطب عرضه کنید.
به این صورت:
«جمله مثبت، جمله منفی، جمله مثبت»
به عنوان مثال:
احمد تو دانش آموز سختکوشی هستی، اگرچه نمره ریاضیت کمتر از سطح انتظاره، ولی در دروس فارسی و علوم نمرات عالی کسب کردی.
مامان، تو خیلی مهربونی، اگرچه گاهی به خاطر تذکرهای زیادت ناراحت میشم، ولی می دونم خیلی دوستم داری.
و...
قرار دادن جمله منفی در بین دو جمله مثبت از شدت اثر تخریبی آن کم کرده و با اشاره به نکات مثبت، فرد احساس می کند فقط نکات منفی دیده نشده، رعایت انصاف شده و به همین دلیل انگیزه بیشتری برای تغییر و بهبود شرایط خواهد داشت.
این نکته مهم را به خاطر بسپارید که برای بیان نکات مثبت لازم نیست
و سیلی که امروز می بایست مردم خواب آلوده ی سرزمینهای به خواب رفته را بیدار کند این است که :
راه آزادی و مدنیت نه از خیابان با مشت های گره کرده، بلکه از آرامش کتابخانه ها می گذرد. برای همین است که کتابخانه ها در سرزمین های به خواب رفته امن ترین جا برای عنکبوت هاست.
مطلقا مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت میکنند،
بلکه مهم این است که ما در خلوتی سرشار از صداقت و در نهایت قلبمان،
خویشتن را چگونه داوری میکنیم...
چرا دنبال حال خوبِ خودتون
تو دستای بقیه میگردید؟
ورزش کنید،فیلم ببینید،
موسیقی خوب گوش کنید،
کتاب خوب بخونید،قدم بزنید،
یه خوراکی خوشمزه بخورید،
به سکوت گوش بدید،
استعدادتون رو پیدا کنید،
برید طبیعت رو ببینید،
اصلاً شیر کاکائو بخورید!
و با هرچیزی و هرکسی که بهتون احساس ناکافی بودن میده، خداحافظی کنید!
خیلی حرفه که با تموم دلشکستگی هات بازم مهربون بمونی، دلت باید دریا باشه که هر بار بی معرفتی آدمها رو توی خودش غرق کنه، خیلی وجود میخواد که با همه ی بی وجودی ها به روشون لبخند بزنی.
ولی خواهشاً عوض نشو و همین بمون.
تو خوب بمون، چون دنیا با وجود مهربونی تو خیلی قشنگ تره، باشه؟!!!!!
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی توفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیرزمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام
vahid
خیلی عالی