همه ی آدما،
دقت کن همه ی آدما به وقتش میدونن خوب چیه و بد چیه
درست چیه و غلط چیه
قشنگ چیه و زشت چیه
پس اگه دیدی کسی خوب و درست و قشنگ رفتار نمیکنه دلیلش اینه که نمیخواد،به همین سادگی
اینقدر غصه نخور
اونی که درست باشه،همه شو بلده،
سر وقتشم بلده،
به اندازه شم بلده....
آدمهای اول صبح را دوست دارم!
همانها که با لباسِ گرمکن و با نانِ سنگکِ داغ و تازهیِ تویِ دستشان،با خستگیِ دلچسبِ بعدِ ورزشِ صبحگاهی،به خانه بر میگردند!
دو نفرههایی که با چشمهایِ پف کرده، ازبیخوابیهایِ دیشبشان میگویند،آنهایی که اول صبح آنقدر انرژی دارند که ساعتها درباره ی آینده حرف می زنند، دونفر را دیدم که با لذت بستنی شکلاتیِ برجی لیس می زدند، آنقدر که حالشان خوب بود و از همه بهتر کسی بود که از کنارم گذشت تنهای تنها بود و به طرز شعف انگیز و زیبایی لب و چشم هایش با هم می خندید.. به گمانم اول صبح، از "او" که باید صبح بخیرش را شنیده بود🥰
به گمانم زندگی را سخت گرفتیم..
دنبال مفهوم خوشبختی جایی دورتر از دسترس گشته ایم
آیا ما تشنه لبان گرد جهان گرده ایم در حالی که یار در خانه و آب در کوزه بوده ست؟
به گمانم بله
آخ
محبوب دل پسندم
همینکه با تو بنشینم و چای بنوشم و گوشهایم را برای شنیدنت تیز کنم یعنی خوشبختم
بیشتر از آن براستی که گزافه گویی ست...
آدمیزاد مدام گیجیویجی میرود.
دوست دارد ازدواج کند؛به محض تاهل دلش برای آزادی مجردی تنگ میشود.
برای ساعتی خلوت میمیرد؛ همینکه تنها میشود دلش هوای جمع میکند.
توی مسافرت یادش میآید"هیچجا خونهی خود آدم نمیشه"،توی خانه هوایِ مسافرت به سرش میزند.
به کسی که دوستش دارد میگوید برو؛ همینکه طرف میرود تلوتلو میخورد از نبودنش.
دوست دارد زودتر دوره سربازی و دانشجویی تمام شود؛ تمام که میشود تا سالها خاطره تعریف میکند و آه میکشد که یادش بخیر.
جواب تلفن مادر را نمیدهد و پیام پدر را دیر سین میکند؛ همین که میروند سنگ سیاه گور را رها نمیکند.
از تکنولوژی شهر فرار میکند به روستا؛ از سکون و سکوت روستا میگریزد به شهر.ِ
آدمیزاد بازیگر تراژدیِ گهگیجه است.
کاش کسی باشد وقت توی در و دیوارخوردن،وقت گیحگیجی زدن، غلط آدم را بگیرد و بگوید داداچ داری اشتباه میزنی!
به قطاری که تو را می بُرد
گفتم برگردد؟
گفتم نرود.
گفتم...؟
چیزی نگفتم!
به قطاری که تو را می بَرد،
گلایه ای نیست
خودت سوار شدی!
خستگی
همیشه به کوه کندن نیست!!
خستگی گاهی
همین حسی ست که بعد از هزار بار یک حرف را به کسی زدن، داری
وقتی نشنیده است!
وقتی سوار شده است!
قطعا درک متقابل بوده که یه رابطه ایجاد شده
سید جان به نظر من رابطه ها در ابتدا با نیاز مشترک شروع میشن
ولی خب درک در گذر زمان و تکامل شناخت حاصل میشه
البته ببخشید فضولی کردمااا
هر وقت به عنوان یک زن
حس تردید آمد سراغت
که ماندنت را میخواهد یا رفتنت
آنوقت، حتما برو
مرد اگر زنی را بخواهند
اجازه نمیدهد حتی یک لحظه
زن برای ماندن دچار تردید شود
مردی که تو را بخواهد
محکم نگهت میدارد و دلت را قرص میکند
مردها اصلا پیچیده نیستند
☪ تقویم بی بهار☪
ارع دقیقا من سعی میکنم سر نماز اروم بشم
maryam
خوب کاری میکنی اونموقع آدم آرامش بیشتری داره