یک سری از آدم ها را نباید بخشیـد...
آدم هایی که باعث شدن طوری زمین بخوری
که قادر به بلند شدن نباشی
یا اینکه برای سرِپا شدنِ دوباره ات
محتاج به کمکِ چندین نفر شدی
یک سری ها را نباید بخشیـد...
کسانی را که نزاشتند جوانی کنی
و در اوج جوانی کاری کردن که دلت پیر شود
یک سری ها را نباید بخشیـد!
همان هایی که باعث شدند
چشمانت از اشک، کبود و قرمز شود...
نه اینکه کـینه ای باشی نه...
اما یک سری از آدم ها را
باید همیشه در خاطرت نگه داری،
تا دیگر از اَمثال آنها زخــم نخوری 💚
اسمش "صفی" است.
از ۴سالگی پیانو می نوازد و از ده سالگی سه تار!
ایرانی-امریکاییست
و فقط درحد "سلام، خوبم، خداحافظ" فارسى بلد است
اما ساز را به لهجه ی خوش ایرانی و به زیباترین صورت می نوازد👌 آدم دلش میخواد بزنه زیر آواز با این آهنگ
وقتی یکی از دانشجویان از "مارگارت مید" پرسید نخستین نشانهی تمدن در یک فرهنگ چیست؟ دانشجو انتظار داشت تا "مید" دربارهی سفال یا سنگ آسیاب حرف بزند، ولی "مید" گفت نخستین نشانهی تمدن در یک فرهنگِ باستانی استخوان رانی بوده که شکسته شده و دوباره جوش خورده. "مید" توضیح داد که چنانچه پای شما در یک قلمروی حیوانی بشکند، شما میمیرید. نمیتوانید از خطر فرار کنید، برای نوشیدن به رودخانه بزنید یا برای غذا شکار کنید. شما خوراکی هستید برای جانوران پرسهزن. هیچ حیوانی با پای شکسته آنقدر دوام نمیآورد تا استخوانش جوش بخورد. استخوان شکستهی رانی که جوش خورده است گواهیست بر اینکه کسی زمان صرف کرده تا با شخص پاشکسته همراهی کند. محل جراحت را بسته، شخص را نگهداری و تیمار کرده تا سلامت و بهبودی پیدا کند. "مید" گفت: کمک به دیگری در عین دشواری، همان جاییست که تمدن آغاز میشود. ما وقتی در اوج شکوفایی خود هستیم که به دیگران یاری میرسانیم.
پ.ن:
مارگارت مید استاد برجستهی انسانشناس آمریکاییست که در حوزهی تخصصش کتابهای مطرح و ماندگاری دارد.
خردمندی نزدیک راه خروجی روستای خود نشسته بود كه مسافری به سويش آمد و پرسيد: «من از روستای قبلی ام نقل مكان كرده ام و اكنون به اينجا رسيده ام. اهالی اينجا چگونه مردمی هستند؟» خردمند از او پرسيد: «مردم روستای تو چگونه بودند؟» مسافر گفت: «آنان تنگ نظر، گستاخ و بی رحم بودند». خردمند گفت: «مردم اين روستا هم از همان قماش هستند.»
پس از مدتی مسافر ديگری آمد و همان سوال را مطرح كرد و خردمند نيز از او پرسيد: «اهالی روستای تو چگونه مردمی بودند؟» مسافر در پاسخ گفت: «بسيار مهربان، مودب و خوب بودند.» و خردمند به وی گفت: «مردم اين روستا هم همان گونه هستند.»
ما به جهان، آن گونه كه دوست داريم می نگريم، نه آن گونه كه به راستی هست. اغلب رفتار ديگران نسبت به ما، انعكاس رفتار خودمان با آنان است. اگر انگيزه هايمان در رفتار با آنان مثبت و خوب باشد، می توانيم فرض كنيم كه انگيزه های آنان نيز نسبت به ما خوب و مثبت است و اگر قصد و نيت ما نسبت به آنان بد باشد، همواره فكر می كنيم كه قصد و نيت آنان نيز نسبت به ما بد است. روزگار دوستان خوش انشاء الله
تصمیم گرفتهام آرام باشم، دقت نکنم، متوقع نباشم، سخت نگیرم، ببخشم، نرنجم، به دل نگیرم، بگذرم، از یادببرم. تصمیم گرفتهام قضاوت نکنم، لبخند بزنم، مهربانی کنم، از کوره در نروم، صبور باشم، جسور باشم و گذرا به همه چیز نگاه کنم.
تصمیم گرفتهام بروم، بدوم، ببینم، بشنوم، بشناسم، سفر کنم، حرف بزنم، انجام بدهم، بیاموزم، تجربه کنم و در حسرت هیچ خواستهای نمانم.
تصمیم گرفتهام برایم مهم نباشد، بیتفاوت باشم، توجهی نکنم، توضیحی ندهم، توضیحی نخواهم، تفسیری نکنم و سر به راه و خوشبین باشم.
تصمیم گرفتهام بعد از این، جهان را رنگیتر و آدمها را مهربانتر و اتفاقات را سطحیتر از آنی ببینم که بخواهند غمگینم کنند.
من آرامم، من میخندم، من میبخشم، من به دل نمیگیرم، من حق میدهم، من قضاوت نمیکنم، من توضیح نمیدهم، من بیش از اندازه فکر نمیکنم، من صبورم، من جسورم، من از رابطهها و اتفاقات و آدمها آسیبی نخواهمدید.
من با آرامش گام بر خواهمداشت،
من با حال خوبتری خواهمزیست.
الهی
ازتو تمنا دارم امروز
قلبهای دوستان و عزیزانم را
ازعشق به خود و مخلوقاتت
لبریز بفرمایی
و به آنها اندیشهای پاک
دلی نورانی
و تنی سالم عطا فرمایی
آمیـــن یا رَبَّ الْعالَمین
ســـلام
صـبـح زیـبـاتـون بـخـیـر
چهارشنبه پاییز تون پر از موفقیت
دعـــا مـــیکــنـــم
ازهــمــیــڹ لـحـظـہاے کــه
دوبــــاره بــــراے
زندگی نو چشم گشودے
خـــداونـــد گـــره از
کارت بگشاید و به تو
قــلــبــی آرام و پــر از
عــشــق هــدیــه دهــد
روزتون پر برکت