اول آبان ماه ۱۴۰۱
دهم آبان ماه ۱۴۰۱
.
.
پانزدهم آذرماه ۱۴۰۱
بیستم آذر ماه ۱۴۰۱
.
.
سیزدهم دی ماه ۱۴۰۱
یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم
بیمحکمه زندانی بازوی تو باشم
پیچیده به پای دل من، پیچش مویت
تا باز زمینخوردهی گیسوی تو باشم
کم بودن اسپند در این شهر سبب شد
دلواپس رؤیت شدن روی تو باشم
طعم عسل عالی لبهات دلیلیست
تا مشتری دائم کندوی تو باشم
تو نصف جهانی و همین عامل شُکر است
من رفتگری در پل خاجوی تو باشم
خنده بر لب میزنم
تا کس نداند راز من
ورنه ایندنیا که ما دیدیم،
خندیدن نداشت…
مشکل دیوانه تنها یک بغل آرامش است
از همین رو پیرهن بر عکس بر تن می کند.
این غم انگیز ترین شعر جهان خواهد شد
شاعری واژه به سر دارد و معشوقی نه!
مصراع نخست: من تو را می بوسم
در مصرع بعد هم تو را می بوسم
ایراد ندارد! به کسی چه! اصلا
شعر خودم است من تو را می بوسم!
فانوسو شبو سفسطهی بیتابی
یکبار دگــــر چنبــــرهی بیخـوابی
شب با تب مهتاب غریبی میکـرد
شایـد تو از این فاصلهها میتابی
مرا نیش زبانت مانع از نوش لبانت نیست …
به نیشی دل نخواهد کند خرس از شهد کندوها !
خامُش نشسته شعرم، در پیش دیدگانت
ای شیوه ی نگاهت، از شعر ناب خوشتر …
بوسه آنگاه قشنگ است که تمرین نشود
بپری، ماچ کنی، جیغ کشد، در بروی…😊
من آن مستم که در میخانه ای از دست خواهد رفت
اگر دستان تو پر کرده باشد استکانش را .....
اگر می پرسی از حالم ، دقیقا مثل بیروت است
لبم آواز میخواند..دلم انبار باروت است
قربان سر و چشم و دهان و خم ابروت
هر لحظه اگر “عید” نباشد تو که هستی
مرا به جرعه ای از چشم هات دعوت کن
که چای سبز برای سلامتی خوبست...
اگر بیمن خوشی یارا به صد دامم چه میبندی
وگر ما را همیخواهی چرا تندی نمیخندی
بخند ای دوست چون گلشن مبادا خاطر دشمن
کند شادی و پندارد که دل زین بنده برکندی