پدرِ دخترِ کاپشن صورتی با گوشواره های قلبی
دارد حرکت میکند
ناگهان گوشه ای عکس حاج قاسم را می بیند
جلو میرود
عکس را بر میدارد
به آغوش میکشد
می بوسد
روی چشمش میگذارد
جان ما فدای قاسم سلیمانی
رحمت خدا بر مردی که بعد از 250 سال سیطره ی ناپاک های استعمار گر در منطقه و کوچک سازی ایران ، غرور لگد مال شده ی ملت ها را زنده کرد...... #به_یاد_فرمانده
۳سال پیش میخواستند سلیمانی به تاریخ بپیوندد حقیقت امروز اما نشان می دهد سلیمانی از ۳ سال پیش اراده کرده آنها را به تاریخ پیوند زده و در گورستان تاریخ دفنشان کند.
دنیای دشمنان را باید به قبل و بعد از ترور ژنرال تقسیم کرد.
اوضاع برای آنها هر روز ترسناکتر خواهد شد #به_یاد_فرمانده
📣 امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام):
🔸در آغاز سرما خود را از سرما حفظ كنيد و در پايان آن از آن استقبال کنید؛ زيرا سرما با بدن ها همان میكند كه با درختان كند.
در آغاز (برگ درختان را) میسوزاند و در پايان مىروياند.
در هوای وطن بود که بال درآوردیم و پرواز کردیم، عاشق شدیم و فهمیدیم که برای بودن و ماندن، برای پیروز شدن و گذر از تاریخ، برای فدا شدن آفریده شدهایم. انگار نسلی بودند که آمدند تا عشقبازی با جان کنند و سر در راه میهن بگذارند و بروند. قصه ما، قصه هبوط آدم بود و آمدن حوا، قصه پا گرفتن «آدم» بر کره خاکی و زیستن برای ابدیت، قصه ما درک کردن این بود که چگونه میشود این گامها را برداشت و آنهایی که فهمیدند و عارف بالله شدند چقدر از این میراث بردند و ما چشم انتظار ماندیم... و تو در این گذار پرخون، در این گذر پر از درد، در این عبور پر از مهر همه چیز را درک کردی و فهمیدی و ما در ردیف این فهم بزرگ تو همچنان قافیهای بیش نیستیم... باید منتظر ماند و باید دل قوی داشت، باید ایمان داشت به آنچه حضرت دوست مقدر کرده است و باید باور داشت به وعدههایش....
او را زدند بلکه ملتی را بترسانند
اما شهادت او هیبتِ مرگ را شکست، آن را به سخره گرفت
و مرگ را
شهید شدن
برای ما جذاب کرد...
تمام آنهایی که در تشییع او حضور یافتند، لحظه شماری می کنند فرصتی فراهم شود تا برای وطن جانشان را فدا کنند.
شهادت او ملتی را بیدار کرد.
عشق را در خاکریزهای معرفت، در پشت بلندیهای مهربانی، در کنار یاران پر شور، تا پای جان تجربه کردیم هنگامی که یاد گرفتیم باید برای رفتن به مسلخ وضو داشت و با تمام وجود به صعود اندیشید... تابستان به آخر میرسد و فصلها جابجا میشوند، همه چیز رنگ میبازد تا رنگی تازه بگیرد و چقدر در آستانه فصل زردها جای تو خالیست و میدانم که هستی و می بینی و میفهمی...
مینویسم تا روزی که اینجا هستم، مینویسم و به یاد همه میآورم که نباید فراموش کرد، نباید بیخیال شد، نباید دنبال کهنه شدن بود...
تصویری از یک نظافتچی داوطلب ایرانی، پروفسور امینی، رئیس دانشکده مهندسی کامپیوتر و نرم افزار دانشگاه تربیت معلم، که در مسیر زائرین در نجف خدمت میکرد، هنگام ملاقات با دخترش که به گریه افتاد تصویر او را نشان می دهد که اشک های دخترش را با دستانش پاک میکند...