آقای قاضی
آدمِ تنها، نه آمدنیست
و نه رفتنی.
او همیشه میماند...
«شاید،
روزی...
جایی...
در زمانی بهتر،
دوباره همدیگر را ببینیم...»
بهترین رابطه، رابطهای است که با داشتن شناخت و آگاهی از همهی موانع، هنوز میل به حفظ آن زنده باشد.
کداممان منم، کداممان تویی؟
من از خودم گم میشدم..
آقای قاضی
برایم اهمیتی ندارند
سالهایی که فرا میرسند
و سالهایی که از بین میروند
تویی تنها زمان
که عقربههای ساعت نابودش نمیکنند...
آقای قاضی
عشق یعنی بین او و دیگران از چند جهت فرق بذاری. «حدیثاً و شعوراً و اهتماماً».
اول: نوع کلامت با او فرق کنه از دیگران
دوم: احساست به او منحصر به فرد باشه
سوم: که به نظرم از همه مهمتره، «توجه».
که از دید نزار شالوده و معنای عشقه.
قدرك أنتِ فهو أن تكوني حبيبتي
ولن تهربي من هذا القدر أبداً...
سرنوشتِ تو آن است که محبوبِ من باشی
و هرگز از این سرنوشت گریزَت نخواهد بود..
«أنتَ الأمانی وسط حَرب الحياة»
در ميان نبرد زندگی تو نقطهی امنِ منی
طموحي هو أن امشي ساعاتٍ،
و ساعاتٍ معك
تحت موسيقي المطر
و طموحي، هو أن اسمع في
الهاتف صوتُك
عندما يسكنني الحزن
و يبكيني الضجر...
دلم میخواهد
ساعتها و ساعتها
با تو زیر موسیقی باران راه بروم
دلم میخواهد
وقتی اندوه در من ساکن میشود
و بیتابی به گریهام میاندازد
صدایت را از تلفن بشنوم
آقای قاضی
فقط زمان میتونه ثابت کنه
تو یه رابطه کی کیو از دست داده!
آقای قاضی
به جایی رسیدیم ک برای همصحبتی با دیوار لحظه شماری میکنیم ...
دلم برای خودم از نگاهِ تو تنگ شده
عجیبة احوالنا
کاختناق الحبل
کاشتیاق قسی القلب
و حتی کعطش الماء
عجیبة احوالنا المتناقضة
عجیبه حالمون
مثل خفگی یه طناب
مثل دلتنگی یه دل سنگ
و شاید هم مثل تشنگی آب
عجیبه که درگیر حسای متناقضیم...
دوری تو را می کُشد؟
نه دوری کشنده نیست!
آن بودن بی روح و سرد او که همچون نبودن است مرا می کشد...
هر کسی را که می بخشی،
زخمی از خودت را شفا داده ای.
برای رهاشدن از زخم های زندگی
باید بخشید و گذشت.