آقای قاضی
کسایی که عشق رو تجربه کردن عجیبن. مظلوم ترینشون اونایین که می خوان معشوقشون رو فراموش کنن. یه عده برای مدتی از خونه دور میشین، بعضیا سعی می کنن به یه آدم دیگه پناه ببرن. گفته بودم عجیب، عجیب ترینشون یه خودکار و کاغذ برمیداره، شروع می کنه به نوشتن. ولی هر وقت مینویسه به یاد معشوقش میوفته. انگاری هر متن، نامه ایه که قراره نوشته بشه ولی کسی که نامه براش نوشته شده، قرار نیست هیچ وقت اون رو بخونه. نوشتههاش خالی از اسمه، جای اون اسمه محبوبم، عزیزم، خانومی یا... رو پر میکنه. نمیدونه داره برای خودش یه زندان درست میکنه با میلههای کاغذی که خودش نگهبانشه...
هرمتُ،
فردِّي نجوم الطفولة
حتى أشارك
صغار العصافير
درب الرجوع...
لعشِّ إنتظاركِ!
پیر شدم...
به من بازگردان،
ستارگانِ کودکی را
تا همراهِ گنجشکانِ کوچک
راهِ بازگشت
به سوی آشیانهی انتظارت را
بپیمایم..
آقای قاضی
به مامان بزرگم گفتم :
روز خواستگاری چی پوشیده بودی ؟
گفت اووو ۵۰ سال پیشِ یادم نمیاد که ننه...
پدربزرگم از اونور گفت : کت و دامن قرمز
تموم شد دیگه ...
دعيني أحبک...
كي أتخلص من فائض الحزن في داخلي
وكي أتحرر من زمن القبح والظلماتْ
دعيني أنام بجوف يديک قليلا
أيا أعذب الكائناتْ
فبالحب؛ يمكنني أن أغير هندسه الكون...
يمكنني أن أقاوم هذا الشتات…
بگذار دوستت بدارم...
تا از اندوهِ بیکرانِ درونم
رهایی یابم
تا از روزگار زشتی و تاریکی برَهَم؛
بگذار دمی
در بسترِ دستانت بیارامم؛
ای شیرینترین آفریدهها!
با عشق میتوانم
هندسهی جهان را دگرگون کنم،
میتوانم در برابرِ این پریشانی
تاب آورم...
مىخواهم گنجینهای از كلمهها را به تو
تقديم كنم!
كه به هيچ زنى پيش از تو،
هديه نشده بود
و به هيچ زنى بعد از تو نيز،
هديه نمىشود!!!
اى زنى كه
پيش از او "پیش"ی نبوده!
و پس از او نیز "پس"ی،
نخواهد بود
S̸a̸l̸i̸y̸a̸
سلامت باشید و برقرار⚘
GHASEM
همچنین 🌹