GHASEM

به اندازهٔ کافی خاطره دارم تا قهوه‌ام را به‌تنهایی در کافه‌ای بنوشم .. بیشتر

GHASEM
۱۶۶ پست
۳۴۹ دنبال‌کننده
۳۲,۸۴۲ امتیاز
مرد، متاهل
۱۳۴۵/۱۰/۲۰
ليسانس
نفت و گاز
دین اسلام
ايران، آبادان شاهین شهر
سربازی رفته ام
سیگار نميکشم
قهوه خط رانندگی موسیقی
قد ۱۷۸، وزن ۸۰

تصاویر اخیر

دلم برای تو
نه نه ببخشید
دلم برای شما تنگ شده.
خیال پردازی که میکنم
فراموشم میشود سهم مردم شده‌ای.
  • سلام آقا قاسم دوست خوب و بزرگوار
    حال شما خوبه؟ پا و زانوتون چطوره؟
    روبراهید؟

  • GHASEM

    سلام بهار خانم عزیز ممنونم . خدا رو شکر بهترم . و مشغول . شما چطورین خوبن انشالله

آقای قاضی
به دروغی بزرگ محتاجم
اتفاقى که بى‌خبر باشد
کاش وقتى به خانه برگشتم
کفش‌هاىش پشت در باشد
آقای قاضی
اگه یه دختر شاغل رو انتخاب کنی، باید قبول کنی که نمی‌تونه تمام وقت به خونه برسه.

اگه یه دختر خونه‌دار که ازت مراقبت میکنه و به خونه می‌رسه رو انتخاب کنی، باید قبول کنی که قرار نیست تو مخارج کمکت کنه.

اگه یه دختر مطیع رو انتخاب کنی، باید مراقبش باشی و این رو قبول کنی که بهت وابسته‌ست.

اگه یه دختر مستقل رو انتخاب کنی، باید قبول کنی که قدرتمنده و افکار و نگاه خودش رو داره.

اگه یه دختر خوشگل رو انتخاب کنی، باید مخارج و هزینه‌هاش رو هم قبول کنی.

اگه یه دختر خوش قلب رو انتخاب کنی، باید حواست باشه که بهش حس ناکافی بودن ندی و قلبش رو نشکنی.

هیچ دختری «کامل» نیست. هر کس ویژگی‌های خوب «خودش» رو داره که اون رو خاص و دوست‌داشتنی می‌ کنه.
آقای قاضی
هیچ میدونین یه آدم میتونه شما رو دوست داشته باشه ولی همیشه حوصله‌تون رو نداشته باشه؟
نخواد بیست و چهار ساعته با شما وقت بگذرونه و گاهی بخواد تنها باشه؟
ادمهارو به جرم دوست داشتنتون خفه نکنین!
آقای قاضی
در زندگی گاه و بیگاه لحظاتی از راه میرسه که برای حفظ چیزی و یا ادامه‌ دادنش باید یک دقیقه بیشتر صبور باشی، یک دقیقه بیشتر ساکت بمونی، و یا یک دقیقه دیرتر عصبانی بشی، مسخره‌ست اما گاهی به شکل ناجوانمردانه‌ای همه‌ی نجات یا ویرانی بسته به همون یک دقیقه‌ست، و ممکنه حکمتی که میگن همین باشه، رسیدن به قدرتی که همیشه و هرجا و در هر آستانه‌ای، بتونی فقط یک دقیقه‌ی دیگه هم تحمل کنی.
آقای قاضی
عاشقی دل می‌دهد؛
معشوقه‌ای دل می‌برد
بُرد در بُرد است و من
مشغول حسرت بُردنم...
آبادان 1403
شهر فراموش نشدنی
زادگاهم .
آقای قاضی
انقدر
راه حل‌های درست و منطقی‌ات را
به رخم نکش
من آدم اشتباه انتخاب کردن‌های آگاهانه‌ام
اگر غیر از این بود
که اصلا تو را دوست نمی‌داشتم..
آقای قاضی
این ساده لوحی که می بینی
سال ها خیال می کرد
آدم ها با حرف بچه دار می شوند
با فاصله می خوابند
و آغوش فقط
محض احوال پرسی ست
و دست دادن
فعل ساده ی یک خوش و بش
بین مرد و مرد است
بین زن و زن.
ما از عشق تنها
تنهایی اش را دیدیم.
علاقه هایی که ابراز در آن مخفی شد.
ما مجاز به گذشتن از خیال هم نیز نبودیم.
نخند
تقصیر نداریم
سال ها
به ما عقب مانده هایی که می بینی
یاد داده بودند
حین تماشای فیلم های عاشقانه
بوسه را جلو بزنیم.
اثبات بودنت کار سختی نیست، کافی ست اواخر همین شعر به جای نوشتن
ببوسمت...
آقای قاضی
من اما
بعد از رفتنت آلزايمر را
ترجيح ميدهم،
به بودن با آدمی كه بخواهد
مدام يادآور تو باشد ..
آقای قاضی
هیچ وقت نگران رازهایی که با من در میان گذاشته ای نباش
هیچ وقت از چیزهایی که من از تو میدانم نترس.
من آنقدر انسان هستم که آن هارا جایی فاش نکنم
حتی زمانی که جای تیزی خنجرت در سینه ام می سوزد.
من که عاشق خودش نبودم!
چشمانش!
نگاهم که میکرد
ناخواسته
تمامم را برایش می دادم.
آقای قاضی
کاش چشم هایت نمی دید
به من می گفتی
آقا ببخشید
کمکم می کنید آن سوی خیابان بروم؟
من هم از خدا خواسته
با کمال میل
دستت را می گرفتم و هر بار می پرسیدی،
چه شد ؟نرسیدیم؟
به دروغ هم که شده می گفتم نه
کم مانده
کاش آن قدر ادامه می دادمت
ادامه می دادمت که آهسته و آرام
پی می بردی
مردی شبیه این خیابان زشت
سال ها با تو مختصر
عرضی داشت...
آقای قاضی
آلبومی قدیمی ام،
در زیرزمین خانه ای کلنگی
که واحدهایش را پیش فروش کرده اند.
در انتظار دستی جامانده در اعماق
که شاید آجرها نمی گذارند
خاطره ای فروریخته را ورق بزند
نجاتم بده!
در من هنوز لبخندی هست
که می تواند چیزی یادت بیاورد...