قلب لرزان و ترسان و شکسته از بازار نامهری ها و نامهربونی ها فقط پیش تو اورده ام
خودت مداواش کن و خوب خوبش کن که من بنده فقیر و ناچیزت جز تو به کسی رو نمی زنم و سفره دلم فقط پیش خودت باز است و بس
مهرت در تار و پود وجودم ریشه دوانیده و مرا سخت به تو وابسته کرده
فاطمه پیمان
دشت شقایق روستای زیبای من طبر
شهدای جنگ تحمیلی به خاطر دفاع از وطن و ناموس خویش دست از همه ارزوهای دنیایی خود کشیدند و پشت پا به دنیا زدند و لبیک گویان به ندای روحانی امام محبوبشان خمینی، همه تن و جان به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافتند و در تجارتی شیرین با تنها معبودشان عاشقانه و سبکبال از این دنیای فانی به سویش پر کشیدند
چه پرواز قشنگی چه عروج باشکوهی !
با این قلم ناتوان چگونه می توانم شهامت و ایثار و جانبازی شان وصف کنم فقط می توانم بگویم
که هر گوشه ای از این وطن جگر گوشه مادری بر زمین افتاد و به خاک خون افتاد تا یک وجب از خاک وطنمان ایران عزیز به دست دشمنان متجاوز گر نیفتد
هر گوشه ای از وطن یک عصای پیر پدری هم آغوش خاک شد تاپدران سرزمین مان ایران با خیالی راحت و مطمئن در بیرون از خانه به کسب روزی حلال بپردازد و مطمئن است که کسی نمی تواند به خانه و خانواده اش تعرض کند
هر گوشه ای از وطن سنگ صبور خواهری به خون خود غلطید تا گره روسری خواهران و دختران این سرزمین شل و وا نشود و بدانند که تنها چیزی که شهدا از انها می خواهد این است که با حفظ حجاب فاطمی سرخی خون شان را امانت می گیرند
فاطمه پیمان
این تصویر یکی از دردناکترین و تلخترین و در عین حال حماسی ترین لحظات جنگ در تاریخ دنیاست
تصویر متعلق به گردان حنظله است که 300 نفر از نیروهای ان توسط عراق محاصره شد و این بچه های مظلوم چند روز بدون اب و غذا و مهمات جنگی ماندند ولی با تکیه بر ایمان به خدا و گوش فرمان به امام خویش تا اخرین لحظه مقاومت کردند و یکی پس از دیگری بر اثر تشنگی و اتش دشمن جام نوشین شهادت را سر کشیدند
، ساعات آخربیسیمچی گردان همت را خواست، حاجی پای بیسیم آمدصدای ضعیفی را از آن سوی خط شنید که میگوید: احمد رفت،حسین هم رفت،باطری بیسیم دارد تمام میشود عراقی ها عنقریب میآیند تا ما را خلاص کنند، من هم خداحافظی میکنم از قول مابه امام بگویید همانطور که فرمودید حسینوار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم
آوای حقگویت ای شهید به خون خفته بر جان دلم نشست و این سخن زیبا برایم تداعی شد که تو ای شهید بند پوتین ات را محکم بستی که گره روسری ها وا نشود
پس محکمتر کهنه چادر ساده ام را در دست گرفتم که سرخی خونت را با سیاهی چادرم به امانت بگیرم و با این سیاه چادرم ضربه کوبنده و مهلکی بر تندیس پوشالی کاخ سفید دشمن زنم
این سیاه چادری که بر سر دارم را به خون تویی مدیونم که همواره قصه حجاب فاطمی را درگوش مادر و خواهرت نجوا کردی، بعد رفتنت هم همه بانوان سرزمینت را به حجاب فاطمی و زینبی ملزم کردی و گفتی بانوان سرزمینم بدانند که دشمن از سیاهی چادر تو بیشتر از سرخی خون من شهید می ترسد
تو همان کسی هستی که دلبرانه هایت را تنها خرج خدای خویش کردی و خدا نجواهای عاشقانه ات و سوز و گدازهای نیمه شبهایت را شنید و در معامله ای شیرین تو را به سوی خویش فرخواند و تو چه زیبا و رها و سبکبال سوی محبوبت پر کشیدی
ادامه دارد
فاطمه پیمان
میلاد کامرانی فر
بسیار عالیر
آرش ( گروه لاله های سرخ )
لینک