دل از
دست تو
بر دارم
هیچ ندارم
به دست
تو دهم
کا اکبر
در گذر
زمان
بیا
گذر کن
زمن
نه در زمینم
نه در اسمان
بیا گذر کن
زمن
کا اکبر
هزار سر
به سودایی
بیا
سودای مرا
از سر
بدر کن
کا اکبر
همزمان
همدم
ما بود
و یار دگر
چه بگویم
نه برای من
همدمی بود
نه برای او
یار!!!!
کا اکبر
به رنگ
لبت
خون به جگر. دارم
نگو
که لژ
به لب دارم
کا اکبر
به
جایگزین مناسب که رسی
جای من
خالسیت
چه خاک به سر کنم
که خوابم
هنوز
کا اکبر
درقالب عشق
تو یدک کش
اوهام دلی
که سر سپرده
به ابهام دیگریست!!!!
کا اکبر
در ذات عشق
گناهی
متصور نیست
حاشیه که بیایی
نگاهت
زشت می شود!!
کا اکبر
به حساب
لب تو
به لبم
می خندم
کا اکبر
چیشات
حیزه
گوشت
تیزه
پاهات
لغزان
دلت
لرزان
ذهنت
سرویس
اشکت
تمساح
دنبال چی هستی
ای پر ادعا
کا اکبر
فرصت
در اختیار ماست
نه تا ابد
رخصت بهم بده
تا شوم به فرصت!!!
کا اکبر
ما را
به تو
خوشست
تو هم
سرخوشی
کا اکبر
به ظاهر زبانت
زیادی
دل بستم
مرا نکش
زیادی مستم
کا اکبر
چه دل بندی
چه نبندی
چه اسان گیری
چه نگیری
به یکبار
سخت دلبندی!!!!
کا اکبر
به کجا
دل ببرم
که انجا نباشی
کا اکبر