حال دوره و زمونه این روزای
ما از زبون صائب تبریزی
مهربانی از میان خلق دامن چیده است
از تکلف آشنایی برطرف گردیده است
وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است
جامه ها پاکیزه و دلها به خون غلطیده است
در بساط آفرینش یک دل بیدار نیست
رگ ز غفلت در تن مردم ره خوابیده است
رحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته
روی دل قبله مهر و وفا گردید است
پرده شرم و حیا بال و پر عنقا شده است
صبر از دل ها چو کوه قاف دامن چیده است
موج دریا سینه بر خاشاک می مالد ز درد
رشته سر تا پای در گوهر نهان گردیده است
گوهر و خرمهره در یک سلک جولان میدهند
تا رو پود انتظام از یکدگر پاشیده است
هر تهیدستی ز بی شرمی درین بازارگاه
در برابر ماه کنعان را دکانی چیده است
صائب تبریزی

بازنشر