چه دلچسب بود
ماسه هایِ داغِ
لبِ دریا...
من و تو
دست دردستِ هم
خورشیدِ نارنجیِ غروب را
تماشا میکردیمُو...من!
آرزو میکردم کاش
خورشید به فکرِ
طلوعِ فردا نباشد،
میدانستم
آخرین غروبیست
که در آغوشِ من هستی
چه رویایی دلچسبی....