خانه ی دل را ببین ویران شده
قصرِ عشقم طعمه ی شیران شده
عشقِ تو چون گردبادی خانه سوز
آمدو گفت ای دلِ ساده بسوز
شمع جانم این چنین باور نداشت
کین خموشش کردی و رنجی نداشت
آهِ دل از سینه می آید برون
حیف از این دلدادگی، عشق و جنون...