به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر سفر نكنی
اگر كتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نكنی

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی
وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند...

از آسمان گردی شبانه باز می‌گشتیم و شوق راه نفس می‌بست و ترانه راه می‌گشود... خسته بودیم اما خشنود و حال استمراری جریان داشت، مستی و راستی برازنده کانون بارش شهابی بود که دست افشان و پاکوبان می‌چرخید و شراره‌های شوقش بر زمین می‌بارید و ناز می‌فروخت... آتش عشق تو در جان خوشتر است ، جان زعشقت آتش افشان خوشتر است هر که خورد از جام عشقت قطره ای، تا قیامت مست و حیران خوشتر است
و او سر می‌چرخاند و ما سراپا چشم ناز میخریدیم و در غوغای ستارگان مسحور اینهمه نظم و رقص و شعر و شراره بودیم آنچنان که شیدای هر شراره فریاد شوق می‌شدیم و چشم به راهتر می ماندیم...
چه شبی بود و چه فرخنده شبی...
۱۴۰۲/۵/۲۲