ما خودمان بودیم و خودمان !
کسی را نداشتیم ...
ما تاوانِ غرورمان را پرداختیم ،
تاوانِ احساسی که ظالمانه ، سرکوبش کردیم ،
بغض هایی که بلعیدیم ،
و حالِ بدی که انکار کردیم .
ما رویِ پایِ خودمان ایستادیم و بدونِ هیچ منتی ، ادامه دادیم !
ما قوی بودیم ... خیلی قوی !
و سخت بود ؛
در نهایتِ استیصال ، سکوت کردن ،
در نهایتِ بغض ، خندیدن ،
و در نهایتِ بی کسی ، محکم بودن ...
ما چاره ای نداشتیم ،
و گرنه این خود کفایی ، به بی پناهی اش نمی ارزید !
ما در تنهاییِ مغرورانه ی خودمان ، پیر شدیم و جان دادیم .
از درون فرو ریختیم و ترک برداشتیم .
ما نمی خواستیم بپذیریم ؛
که جای یک نفر در زندگیِ مان خالی بود ...
یکی که بغض هایمان را لبخند ،
اشک هایمان را پاک ،
و دلمان را گرم می کرد ...
یکی که پناهمان می شد ،
یکی که همه چیز را به او می سپردیم .
ما به رویِ خودمان نیاوردیم ،
وگرنه از همان اولش ؛
یک نفر را کم داشتیم ...
نرگس صرافیان طوفان
صدایم کن
تنها جنس صدای توست
به آغوشم مینشیند
میخواهم سکوت شب را
به آوای رقصان عاشقانه های
تَنِمان دعوت کنم ..
9 دلیلی که لاکپشت ها عمر طولانی دارند: 😳😁
1- از وقتی به دنیا میان یه خونه دارند که مال خودشونه
٢- مهمون نمی تونه بیاد خونهشون
٣- خونه تکونی ندارند
4- هر چند وقت یکبار نباید کلی پول خرج تعمیرات خونشون کنند
5- وقتی میرن خواستگاری نمیگن باید خونه داشته باشی
6- وقتی با زنش بحثش شد نمیتونه بهش بگه برو خونه بابات
٧- زنش نمیتونه بهش بگه باید خونه رو به نامم بزنی
٨- خودش و زنش تو خونه جدا زندگی می کنند برای همین هیچوقت دعوا نمی کنند
9- لاک پشت همیشه سرش تو لاک خودشه و کاری به بقیه نداره😂😂😂
باز باران ، میچکد از چشم خیسم!
با گهر های فراوان ، قصه ام را مینویسم
میخورد بر بام گونه ، اشکای بی درنگمI
میچکد بر روی کاغذ ، لحظه های رنگ رنگم
یادم آرد روز باران ، چشم در چشم سیاهش
گردش یک روز شیرین ، در بلندای نگاهش
شاد و خرم نرم و نازک عاشقی دیوانه بودم
توی جنگل ها پر احساس از نگارم می سرودم
می دویدم همچو آهو ، گرد قلب مهربانش
می پریدم از لب جوی بلند گیسوانش
می شنیدم از پرنده ، قصه های مرگ فرهاد
از لب باد وزنده ، عشق های رفته بر باد
داستان های نهانی ، گشت بر من آشکارا
راز های زندگانی ، کرده بودش سنگ خارا
پیش چشم روزگاران ، دستش از دستم جدا شد
قصه ي عشق من و او خاطراتي برفنا شد..
❥︎ꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦ༅ٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰ❦︎ٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰ
خوبشو میگی تا آبروش نره
بدتو میگه تا آبروت بره
آدم داریم تا آدم...
بیشتر از اینکه بودن مهم باشه
به موقع بودن مهمه...
«آخ که چقدر این حرف مهمه»
نمیشه روی زمان قیمت گذاشت ...!
نمیتونی صاحبش باشی ،
اما میتونی ازش استفاده کنی ...
میتونی مصرفش کنی ،
اما نمیتونی نگهش داری ...!
وقتی که از دستش دادی ،
دیگه هیچوقت نمیتونی پسش بگیری !
_آدری نیفنگر
چای؟!☕
قهوه؟!☕
نسکافه؟!☕
نمیدانم!
هر کدام دیرتر خنک و تمام شود
تا بهانه با تو بودنم بیشتر شود..!!!
❥︎ꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦ༅ٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰ❦︎ٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰ
آمدم شعر بگویم که تو از یاد روی،
یادم آمد که تو سرچشمهی اشعارِ منی
از سوراخ دیوار بهشت داشتم جهنمیهارو دید میزدم.
ﺩﯾﺪم ﺑﻌﻀﯿﺎ ﯾﻪ ﺳﺮﻩ ﺩﺍﺭﻥ ﻣﺸﻖ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻦ !!!!
ﭘﺮﺳﯿﺪم ﺍﯾﻨﺎ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ؟
ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﻪ فقط پست ها رو میخوندن خودشون چیزی نمیفرستادن...
ﺍﺯ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﻮﺩ!😂😂😂😂
يه آقايى ميره کتابفروشى، ميگه: آقا شما کتاب مردها رييس خانه اند رو داريد؟
كتابفروش ميگه: نه....
ما کتابهاى تخيلى نميفروشيم...😁😂