حس مبهم

مثه دردِمن تو دنیا،هیچ حس مبهمی نیستــ .. .. بیشتر

حس مبهم
گوناگون
۲۵۴ پست
۳۷ مشترک
۲۱ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۸۲
مبنای تعداد هوادار رتبه ۷۰
مبنای تعداد ارسال رتبه ۸۱

گروه امروز فاقد فعالیت بوده است.

کاربر فعال ماه مشخص نمی‌باشد.

و ۳ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
دو قدم مانده به خندیدن برگ,
یک نفس مانده به ذوق گل سرخ,
چشم در چشم بهاری دیگر..
تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان,
یک سبد عاطفه دارم,
همه ارزانیتان..


سال نو مبارک
مشاهده ۳۳ دیدگاه ارسالی ...
تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شد
عقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد
شعر و غزل دوبیتی آموخته شد
بازنشر کرده است.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش، بی خبرانند

آن را که خبر شد، خبری باز نیامد
سعدی
مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
از تفأل های حافظ خسته‌ام ای شهریار

"آمدی جانم به قربانت"، نمی آید چرا؟!
بازنشر کرده است.
آرآمِشِـہ اِمروزَم فَقَط بِـہ خآطر نَدآشتَـטּ اِنتِظآر اَز بَقیَست
بازنشر کرده است.
گوش دل می‌شنود آنچه که در دل باشد

عشق را زمزمه کافی‌ست به آواز مگو



| علیرضا بدیع |
و ۲ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
در امتداد خیابان خروش می آمد
صدای ناله ی شهری به گوش می آمد

کنار جاده جوانیی کاکلی در خاک
که سهم پیر زنی ژنده پوش می آمد

و خون گرم که از دست سرد جاری بود
و خون که در رگ یک شهر جوش می آمد

به روی حادثه گلهای سرخ ، پر...پر...پر
طنین لهجه ی یک گلفروش می آمد

صدای گریه ی احساس ها به حدی بود
که خواب رفته ترین دل به هوش می آمد


🤦‍♂️احمدخالد غروب🖋
مشاهده ۱۳ دیدگاه ارسالی ...
و ۲ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
قلبت را آنقدر از عاطفه لبریز کن که اگر روزی افتاد و شکست
همه جا عطر گل یاس پراکنده شود
دیدگاه غیرفعال شده است.

ای به تو زنده جسم و جان ، مونس جان کیستی ؟
شیفتۀ تو انس و جان ، انس روان کیستی ؟

مهر ز من گسسته‌ای ، با دگری نشسته‌ای
رنج ز من شکسته‌ای ، راحت جان کیستی ؟

چون ز من جدا نه‌ای ، چیست که آشنا نه‌ای ؟
یک دم از آن ما نه‌ای ، آخر از آن کیستی ؟
/
( فخرالدین عراقی )
/



... !/

صید دلم به دام تو ، توسن چرخ رام تو
ای دو جهان غلام تو ، جان و جهان کیستی ؟
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
تا حواس همه شهر به برف است بیا
گرم کن این بغل سرد زمستانی را...

🤵 سید احمد حسینیان ✍🏻

💫💕💫
بازنشر کرده است.

من نگرانِ نیامدنت نیستم
نگرانم بیایی و من را
با این ابروهایِ گره خورده
گونه هایِ فرو رفته
با این لبهایِ سیاه
پیشانیِ چروک
به جا نیاوری و نشناسی

من نگران نیامدنت نیستم
نگرانم بیایی و نشناسیم
/
( شهریار بهروز )
/



... !/
بازنشر کرده است.

می گفت ؛
اینقدر مرثیه نخوان
او نخواهد شنید
و از راهی که رفته بر نمی گردد

زنده ها می توانند
به دروغ گریه کنند
اما مُرده ها
به دروغ نمی میرند
/



... !/
بازنشر کرده است.


نه بهار بود نه تابستان
نه پاییز بود نه زمستان

فصل ، فصلِ فاصله ها بود
که دیگر با هیچ شعری
نتوانستم پُر کنم

بارها مُردم
تا کمی زنده بمانم
/



... !/
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

در غیاب تو
گفتگو دارم با تو
در حضورت
گفتگو با خویش

مردد ایستاده ام
بر سر دوراهی
تنها راهی که می شناسم
راه بازگشت است
/
( عباس کیارستمی )
/



... !/

من کیم؟ مرغی که
بهر نغمه در بندش کنند

از پریدن ناامید،
از سر بریدن بی نصیب
/
( فیاض لاهیجی )
/



... !/