ɒᴎiM
۱ پست
زن
۱۴۰۱/۰۸/۰۱
فوق ليسانس

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.
بازنشر کرده است.
فريب دادن مردم
آسان تر از آن است ك آنها را متقاعد كني
ك فريب خورده اند....



👀👌🍃💕
بازنشر کرده است.
‌دلخـوشی یعنے
صدایـے بـی هوا نامـ
تـ☆ـو را بر زبان جارے ڪـند....



👀👌🍃💕
بازنشر کرده است.
چه فرقی می کند

من عاشق تو باشم

یا تو عاشق من؟!

چه فرقی می کند

رنگین کمان

از کدام سمت آسمان آغاز می شود؟!
بازنشر کرده است.
شوری عشق که باشد
دلتنگیم شیرین است
بازنشر کرده است.
آهنگ بنگ بنگ از دوآ لیپا ترجمش قشنگ بود
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.


❤️🍒❤️
بازنشر کرده است.
وقتی زیادی باشی آدما ترش میکنن ، حیف و میلت میکنن
باید کم باشی تا مزه مزه ات کنن
بازنشر کرده است.


«محبت» عجیب است!

حتی عجیب‌تر از عشق
اگر آن را به «رفیق» هدیه کنی،
احساس آرامش می‌کند
اگر آن را به یک دشمن تقدیم کنی،
شرمنده و پشیمان خواهد شد
واگر آن را به ناشناسی هدیه دهی
سخاوت پیشه کرده‌ای

بازنشر کرده است.


به بعضیام باید گفت....

عزیزم باش...

بنز به نمیاد،⁦:⁠-⁠)⁩...،😜

.
.
.💫💯💫
مشاهده ۱۷ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
‍ گاهی دلم می خواهد
دریا باشی
و من جزیره ای کوچک در میان تو
تا با موج های سهمگینت نوازشم کنی
گردا گردم را به محاصره بکشانی
تنگ در آغوشم بگیری
بگویی
تمام حواسم به توست
به تو دیوانه من
بازنشر کرده است.
عشق يعنی رازقي٬ يعنی نسيم
عشق يعنی مست گشتن از شميم
عشق يعنی آفتاب بی غروب
عشق يعنی آسمان٬ يعنی فروغ
عشق يعنی آرزو٬ يعنی اميد
عشق يعنی روشنی٬ يعنی سپيد­­
عشق يعنی غوطه خوردن بين موج
عشق يعنی رد شدن از مرز اوج
عشق يعنی از سپيده تا سحر
عشق يعنی پا نهادن در خطر
عشق يعنی لحظه لحظه ديدار يار
عشق يعنی دست در دستِ نگار
عشق يعنی عقل شد مدهوش تو
عشق يعنی لحظه لحظه بی قرار
عشق يعنی صبر٬ يعنی انتظار
عشق يعنی اشتياق و انتظار
بازنشر کرده است.
ترانہ نیستی .. !
اما زمزمہ ے آشنای لب های منی
لبخندنیستی .. !
اما ذوق نهفتہ در چشمان منی
تیرگی ابر نیستی .. !
امّا بارش عمیقی بر ترڪ های احساسم

شعر نیستی ... !
اما نبض هر واژه ای
بہ تمامی ایهام منی 

ترواشی  سلول بہ سلول تن
تپش در تپش در رگ احساسمی
 
تو منِ  در منی
تمامِ منی
خیالی اما ڪنارِ منی.
بازنشر کرده است.
من به بوسیدنِ لب های تو معتاد شدم
یا بیا تَرکَم بده یا جور کن جِنسِ مرا..!
بازنشر کرده است.
عادتمان شده

بازماندهٔ یک رفتنِ غیر قابل باور را

به آمدنِ یکی بهترش دعوت کنیم
بازنشر کرده است.
آدم فضايی توو اتاقش نشسته بودو كتاب ترسناک ميخوند، انقد از كتابی كه ميخوند وحشت كرده بود كه رنگ سبزش كبود شده بود، كتابو گذاشت روی ميز كنارش..
همونطور كه از ترس ميلرزيد سعی ميكرد به خودش با صدای لرزون بگه: نه آدم ها واقعيت ندارن...👽☹️