L11515

افتخارات را رهاا کن.. آزاد زندگی کن.. # اینجا چیزی کپی نشده است # بیشتر

L11515
۷ پست
۱ دنبال‌کننده
زن
زندگی با خانواده
یادگیری

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.
بازنشر کرده است.
چه ظهرها تا عصر، وچه عصرها تا دم شب به انتظاار ماندم، اما کسی نیامد..
چقدر نور برای روشنی شب کافیست؟
وچقدر ماه برای تاراندن وحشت؟
تنهایی، را تا کی می‌توان دوام آورد؟
وتا کی می‌توان دم بر نیاورد؟
کسی پاپی مرگ بوته ها نیست..
وکسی برف را از شانه های تنهایان نمی تکاند..
در سرزمینی که خدا مرده است و بیماری گناه بزرگیست، سکوت قلم به دست گرفته است ودیوانگی روان مردگان ه زنده را آشفته تر کرده است..
بعدها شاید بشود از هدایایی که تاریکی تقدیم بیچارگان کرده است سخن گفت اما چوب خط های کشیده بر دیوار ، برای ابد، روح بی جان خیرگان به تقدیر را خواهد تراشید..
چه ظهرها تا عصر، وچه عصرها تا دم شب به انتظاار ماندم، اما کسی نیامد..
چقدر نور برای روشنی شب کافیست؟
وچقدر ماه برای تاراندن وحشت؟
تنهایی، را تا کی می‌توان دوام آورد؟
وتا کی می‌توان دم بر نیاورد؟
کسی پاپی مرگ بوته ها نیست..
وکسی برف را از شانه های تنهایان نمی تکاند..
در سرزمینی که خدا مرده است و بیماری گناه بزرگیست، سکوت قلم به دست گرفته است ودیوانگی روان مردگان ه زنده را آشفته تر کرده است..
بعدها شاید بشود از هدایایی که تاریکی تقدیم بیچارگان کرده است سخن گفت اما چوب خط های کشیده بر دیوار ، برای ابد، روح بی جان خیرگان به تقدیر را خواهد تراشید..
پی نوشت : آینده چی میشه بلاخره
بازنشر کرده است.
پایین پنجره، نگهبان، هر دم از اتاقک خود بیرون می‌جهد.. گویی حضور ندارد.. کسی او را نمی بیند..
کسی از او نمی‌خواهد که سلامی را برساند یا پیغامی را بدهد.. تنها سیگارش است که ذغالش را می‌تکاند
کف گودالی که قرار است خانه شود یا شاید خانه های زیادی که سایه اش می افتد روی اتاقک فلزی مرد نگهبان، همان اتاقکی که نگهبان درآن چای می‌نوشد.. سیگار می‌کشد.. ووقتی دم سیگار اتاق نگهبان را در خود می‌بلعد به ناچار از آن بیرون می‌زند و بی هدف این طرف و آن طرف میرد.. چند لحضه بیشتر نیست و باز برمی‌گردد و قبل رفتن کمی مات می‌شود به چراغ پرنور بالای اتاقک که ماسه های کف خیابان را به خوبی نشان می‌دهد و مرد نگهبان را گویی دلگرم می‌کند.. میرود داخل و چند دقیقه بعد باز برمیگردد.. ودوباره... ودوباره.. ودوباره.....
پی نوشت : رویداد امروز
بازنشر کرده است.
پایین پنجره، نگهبان، هر دم از اتاقک خود بیرون می‌جهد.. گویی حضور ندارد.. کسی او را نمی بیند..
کسی از او نمی‌خواهد که سلامی را برساند یا پیغامی را بدهد.. تنها سیگارش است که ذغالش را می‌تکاند
کف گودالی که قرار است خانه شود یا شاید خانه های زیادی که سایه اش می افتد روی اتاقک فلزی مرد نگهبان، همان اتاقکی که نگهبان درآن چای می‌نوشد.. سیگار می‌کشد.. ووقتی دم سیگار اتاق نگهبان را در خود می‌بلعد به ناچار از آن بیرون می‌زند و بی هدف این طرف و آن طرف میرد.. چند لحضه بیشتر نیست و باز برمی‌گردد و قبل رفتن کمی مات می‌شود به چراغ پرنور بالای اتاقک که ماسه های کف خیابان را به خوبی نشان می‌دهد و مرد نگهبان را گویی دلگرم می‌کند.. میرود داخل و چند دقیقه بعد باز برمیگردد.. ودوباره... ودوباره.. ودوباره.....
پی نوشت : رویداد امروز
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
فریاااد از ترس0
چشمم نمی‌رود به نور
پایم نمی‌ دود به نردبام بخت
غبار خواب دیشب به صورتم نشسته است
بگیر کاسه ی این درمانده را
پر کن کاسه ی دخترت را مااادر
رنگی بزن 0 به آرزوهای دختری که تنها مانده است
مادر0
پی نوشت : دلتنگی های من 0
پی نوشت:شاید خواب بهتر است
بازنشر کرده است.
باز همه چیز آرام شده است..
تو را دیگر نمی‌توان دید
دیشب همه جا پر بود از هیاهو، پر بود از درد.. خوابها آرام آرام رفتند و تورا باز نیاوردند.. ومن همچنان ماندم درساعت" شیش صبح" با غباری که در اتاق بود 'خورشید نیامده بود' هوا خفه بود و کسی آرام در میان خانه می‌گشت.. وصدای پایش چقدرشبیه تو بود.. رفتنش را دیدم.. و دوباره به خاطرآوردم که تو رفته ای.. وانگار همین حالا رفته بودی.. من زمان را گم کردم.. وجودم لرزید.. بهت و دردمرا درهم فشرد.. و اینطور به نظرم رسید که رنج هرگز تمامی ندارد..
پی نوشت : نوشته خودم
مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
  • آرش ( گروه لاله های سرخ )

    نام زیبای " پــدر " با سیم و زر
    باید نوشت، خوب و عالی
    با عیاری معتبر باید "نوشت"...

    برکت نان و نمک از همت
    والای اوست این چنین گویم
    که نامش "تاج سر"باید نوشت...

    روز پدر، چه پدران زمینی چه پدران
    آسمانی ، بر شما فرخنده باد

  • L11515

    نام زیبای " پــدر " با سیم و زر
    باید نوشت، خوب و عالی
    با عیاری معتبر باید "نوشت"...

    برکت نان و نمک از همت
    والای اوست این چنین گویم
    که نامش "تاج سر"باید نوشت...

    روز پدر، چه پدران زمینی چه پدران
    آسمانی ، بر شما فرخنده باد


    🌷مبارک بر شما و بقیه باشه

بازنشر کرده است.
سلام... تبلیغات کلیکی دیگه اینجا وجود نداره؟
بعد چند سال اومدم دیدم دیگه اینجا اون جای قدیمی نیس 😔 حس اصحاب کهف و دارم کاش نمیومدم
مشاهده ۱۳ دیدگاه ارسالی ...
  • L11515

    سلام دوست عزیز دعوتید به گروه کافه شعر و مطالب زیبا و پر محتواتون را در گروه خودتون به اشتراک بگذارید
    لینک


    تشکر بابت دعوتتون 🌻

  • آرش ( گروه لاله های سرخ )

    🌇 دراین غروب زیبا آرزومندم
    💖 دلتون آرام ، تنتون سالم و ساز دنیا
    🎇 کوک خواستہ‌های قلبی‌تون باشه
    💢 زندگیتون شاد و بهـــترین
    🕖 غروبتون به دور از دلتنگی