ما نسل خوش شانسی بودیم.با ماه رمضان های ساده و قشنگی که داشتیم .
مادرمون سر شب سحری شو بار می گذاشت و ما بچه ها با بوهای خوب قیمه و قرمه سبزی و دمی به رویاهای قشنگ می رفتیم .چندساعت بعدباچشمهای نیمه باز مینشوندن مون پای سفره،همون قیمه ی ساده یه بشقاب سبزی خوردن یه پارچ آب سرد و پلوی خوش عطر مادرمون ..
یه چشممون بسته بود یکی بازولی بازهم مادرو پدرمون گوشت قیمه رو میگذاشتن توی بشقاب مون..
صدای رادیو توی خونه،سکوت سیاه شب ومی شکست:سحرخیزان عزیز تنها ۵دقیقه به اذان باقی ست.
ما نسل خوش شانسی بودیم
سادگی ولذتی و تجربه کردیم که حتی تاوقت مردن فراموش مون نمیشه...
من اگر اینقدرمراعات احساسات آدمها رانمیکردم و اینقدر به احتمال رنجیدن دیگران فکر نمیکردم و بابت کوچکترین کمتوجهی اتفاقیام احساس گناههای فلجکننده نمیگرفتم و توضیحات اضافه نمیدادم و سعی در جبران هر احتمال دلخور شدنی نداشتم؛بدون شک الان آدم مغرورتر،بیغصهترو موفقتری بودم...
گمان می کنم هرآدمی
بایدپشت پنجره ی اتاقش
یک گلدان گل شمعدانی داشته باشد
که هربارگلهایش خشک می شودو دوباره گل می دهد
یادش بیفتد که روزهای دردهم
به پایان می رسند
می گفت آدمها گنجشکهای حیاط پشتی خانه تان نیستندکه برایشان دانه بپاشی،به هر روز آمدنت عادتشان بدهی،گاه و بیگاه روی پلههابنشینی برایشان درددل کنی یا چشمهایت را ببندی و درخلسه ی مالیخولیایی خودت به جیک جیکشان گوش کنی
و بعد یکروز حوصله ات سر برود
خسته ازشلوغی،خسته از بودنشان راهت را بکشی بروی
آدمها حتی مثل گنجشکها نیاز به کیش کیش ندارند
میروند اما با دلی شکسته...
مریم بانو
ღمهدیارღ
آرزویم برایت رسیدن به هر آنچه آرزویش داری...🌸💕
لایک به پستهای زیبای شما
ارادتمند شما
مهدیار
1403/02/13