ما نسل خوش شانسی بودیم.با ماه رمضان های ساده و قشنگی که داشتیم .
مادرمون سر شب سحری شو بار می گذاشت و ما بچه ها با بوهای خوب قیمه و قرمه سبزی و دمی به رویاهای قشنگ می رفتیم .چندساعت بعدباچشمهای نیمه باز مینشوندن مون پای سفره،همون قیمه ی ساده یه بشقاب سبزی خوردن یه پارچ آب سرد و پلوی خوش عطر مادرمون ..
یه چشممون بسته بود یکی بازولی بازهم مادرو پدرمون گوشت قیمه رو میگذاشتن توی بشقاب مون..
صدای رادیو توی خونه،سکوت سیاه شب ومی شکست:سحرخیزان عزیز تنها ۵دقیقه به اذان باقی ست.
ما نسل خوش شانسی بودیم
سادگی ولذتی و تجربه کردیم که حتی تاوقت مردن فراموش مون نمیشه...