با نگاهت هر دو عالم را
فدایت میڪنم
دست در دستت
جهانم را به نامت میڪنم
تا تو باشی روزگاران را
به ڪامت میڪنم
بی هیاهو در ڪنارت
پادشاهی میکنم
شیرین میشود
براے لحظهاے حتی اندڪ
فقط وقتی چشمانم تو را
به تماشا مهمان شود
این قهوهے بس
تڪرارے تلخ
یه آدمایی هستن كه "بايد" باشن!
اصلا نبودنشون انگار برای دنيا تعريف نشده!
دلت ميخواد بشینی ساعت ها بیخیالِ همه چیز ، از هر دری باهاشون حرف بزنی!
بدونِ اینکه نگرانِ چیزی باشی!
لازم نيست كاري كنن ، فقط كافيه بشينن و گوش بدن به حرفات ،
اين آدما میتونن دنیای خاکستریِ مارو رنگی کنن ؛
دقیقا مثلِ تو...!
تو اگر باشی و من باشم و باران باشد
به بغل می کشمت گر چه خیابان باشد !!
یه افسانه قشنگ هست که میگه:
ما قبل از اینکه به دنیا بیایم، صحنه های مهم زندگیمون رو بهمون نشون میدن و میگن میخوای به زمین بری یا نه؟
پس حتما صحنه ی مهمی بوده که ما تصمیم گرفتیم به دنیا بیایم...
یه چیزای قشنگی بوده که ارزششو داشته ما اون همه سختی رو ببینیم اما بازم تصمیممون این بوده باشه که به دنیا بیایم...
پس برای ترک کردن زندگی ، عجله نکن!
یاد اون صحنه ی مهم بیفت و منتظرش باش...
حتما ارزشش رو داره
مرا نڪَاه ڪن
من در ابتداے تو ایستادهام
پاے مرا به شعـرهایت باز ڪن
پراڪنده ڪن عطر موهاے مرا
در واژهها...روزهاست انڪَار
از چشم قلمت افتادهام...
امشب ،،،
دلم میخواهد از ضریحِ چشمانت
گرمای عشق را لمس کنم ...
و با طوافِ
چشمانِ نیلگونت ...
” حاجاتم “
برآورده شود ؛
ای کعبه ی خیالم ..
لجباز وخودخواهمـ
درمالڪیتِ تــوو
مـغروردر دوست داشـتنت..!! !!
ازعشق نترس!
بالاخره یک روز ، جایی...
برای کسی....
دلت تندتر می زند!!
"عشق"
نباید و اما و اگر سرش نمی شود...
بی اجازه می آید و
می نشیند ته ته دلت !
آرام و نرم !
خوب یعنی
دستش چفتِ دستت باشد
نگاهش که میکنی
لبخندش را بچسباند به دلت؛
خوب یعنی
شانهاش همیشه دمِ دست باشد
پا به پای دلت قدم بزند؛
خوب یعنی
خودت باشی و خودش
و کوچه به کوچه حرف؛
خلاصه
دست ودلت به دوست داشتن بندباشد
راستی خوبی...؟
اڪَر ترجمان عشـــــق را می دانستم
برای تو بهترینم
معنی می ڪـــردم
اڪَر نڪَارڪَری می دانستم
برای تو زیباترینم
آن را به تصویر می ڪشیدم
اڪَر پیڪره سازی مرا آموخته بودند
برای تو شیرینم
فرهاد وار از تمام ڪوه ها تندیس عشق می ساختم
و اڪَر سرایش می دانستم
برای تو مهربانترینم
غزل غزل عشق می سرودم
اما نمی دانم
هیچڪدام را نیاموخته ام
اما می دانم
دوستـــــت دارم
تو چقدر شبیه پاییز هستی
تو چقدر شبیه پاییز هستی
با چشمهای روشن
و گونه های سرخ ات…
وقتی حال و هوای زرد درختان سر ذوق ات می آورد
با آواز غمگین پرنده ها آرام میشوی
و با قدم زدن زیر باران عاشقی می کنی…
لحظه هایی که کنار پنجره به غروب خیره میمانی،
و شال گردنی که تار و پودش را با عشق برایت بافتم به سینه ات میفشاری …
تو چقدر شبیه پاییز هستی
صبور، آرام و کم حرف
وقتی میتوانم ساعت ها بدون دغدغه کنارت بنشینم و از بی حوصلگی هایم برایت بگویم و بدون واهمه غصه از چشم هایم بیرون بزند
وقتی خنده ات تسکین بی قراری هایم میشود
مرد قلب نارنجی!
تو چقدر شبیه پاییز هستی
وقتی شانه هایت سرزمین پهناوری ست برای آرام گرفتن یک دنیا دلتنگی ام …
بعد از این شعر برای دل من درمان نیست.
تو نباشی،
گذر ثانیه ها آسان نیست.
بی تو هی غم به دل خسته من می ریزد.
درد و داغ من بی حوصله را پایان نیست.
تو کجای دل دیوانه من جا کردی؟
که مرا بی تو بجز پنجره و باران نیست.
دفتر شعر من از بوسه به لبهات پر است.
خواستم توبه کنم،
آه،ولی امکان نیست.
شهر ما پر شده از عاشق دیوانه،ولی.
فرهاد گم شده ای در تب این طوفان نیست
زُلف تو
زُلف تو
باز این دل دیوانه را
حلقه درافکند
و به زنجیر کرد ...
مرد باید تو را بلد باشد...
شعر چشمانت را از حفظ بداند...
باید چشمانش را ببندد
و تو را برای تمام جهان
با صدایبلند از بر بخواند...
مرد باید در عمل عاشق باشد...
وجودش پر باشد
از معشوقهاش
آنقدر که حتی
نفسهایش هم
عطر زن مورد علاقهاش
را بدهد 💙
شهرام ایران منش
با سلام و احترام . در سالروز تولدتون بهترین هارو براتون آرزومندم . تبریک عرض میکنم.
آرش ( گروه لاله های سرخ )
لینک