آبان

عشق های ممنوعه،
ميسوزاند انسان را،
كنارت باشد، كنارش باشی،
بخواهدت، بخواهيش،
اما نشود،....

یک آهِ بی نفس، یک حبس تا سکون
یک لاله ی سیاه، یک دشتِ واژگون

انبوهِ خاطرات، در بسترِ خیال
بیدار مانده اند، در خواب بی شگون

کابوس عشقِ تو، گرگی درنده خوست
هر دم صدای مرگ، هر لحظه بوی خون

یک شامِ بی سحر، یک راهِ بی عبور
فریادِ بی صدا، یک اوجِ سرنگون

شیرینیِ نگاه، یا تلخیِ عبور
بر دوشِ چشم من، یک درد بی ستون

"پای دلم نشست، در راه عشق تو
اما تو گم شدی"، در وادیِ جنون

"آبان" حدیث عشق، شرحی مفصل است
هم کوه آتش است، هم دشت لاله گون

جواد نوری(آبان)

یه جوری برای نفهمی به خر مثال میزنن، انگار بقیه حیوانات اوقات فراغتشون رو با حل معادلات لگاریتمی پر میکنن. دقیقا فرق خر با زرافه چیه

پای دلم نشست
در راه عشق تو
اما تو گم شدی
یک شام سرد و سخت
در بهت حادثه
این درد پا گرفت

ریما_آرمانمهر

ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی

ردّ پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت
چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی ...

فاضل_نظری

هرکس به اندازه‌ای
که برای ما ارزش قائل است،
باید ذهن و دلمان را اشغال کند،
نه به اندازه‌ای که ما دوستش داریم.

صادق کامیاب

عشق اون نیست که وقتی دیدیش دلت بلرزه
عشق اونه که وقتی نمیبینیش
دلت میخواد کنده شه...

گابریل گارسیا مارکز نوشته‌ جالبی در مورد زن‌ها داره که میگه:

راستی یک زن چطور می‌میرد
مرگش چگونه است
یا لبخند به لب ندارد
یا آرایش نمی‌کند
یا دست کسی را نمی‌فشارد
یا منتظر
آغوشی نیست
یا حرف عشق که می‌شود پوزخند می‌زند
آری زن‌ها اینگونه می‌میرند

دو تا دختر خوشگل جلوی مغازم تصادف کردن
افسر اومد کروکی کشید
نفهمیدم چی شد ، مغازه من مقصر شد جواز کسبم رو باطل کردن

عشق صیدیست
که تیرت به خطا هم برود ؛

لذتش کنج دلت
تا به ابد خواهد ماند ...♡

دوست داشتن
تجسم "داشتن" است
و تو تمام وقت
بی آنکه بدانی در آغوش منی

‏یادش بخیر مردم یه زمانی با چه وسواسی واسه زنگ گوشیشون آهنگ انتخاب میکردن. حتی بعضیا واسه هر کسی یه نوع زنگ میذاشتن. حالا مردم انقدر بی‌حوصله شدن که از روی زنگ گوشیشون میشه برند گوشیشونو فهمید!

تباها وقتی محبوبتون غُر میزنه به قشنگی سعدی بهش بگید:
"گر هزارم جفا و جور کنی
دوست دارم هزار چندانت"
هم از کارش پشیمون میشه هم بیشتر از قبل دوستتون داره

❤*❤

چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم

ناگهان دل داد زد:
دیوانه، من می بینمش ...♡

شهریار