یک آهِ بی نفس، یک حبس تا سکون
یک لاله ی سیاه، یک دشتِ واژگون

انبوهِ خاطرات، در بسترِ خیال
بیدار مانده اند، در خواب بی شگون

کابوس عشقِ تو، گرگی درنده خوست
هر دم صدای مرگ، هر لحظه بوی خون

یک شامِ بی سحر، یک راهِ بی عبور
فریادِ بی صدا، یک اوجِ سرنگون

شیرینیِ نگاه، یا تلخیِ عبور
بر دوشِ چشم من، یک درد بی ستون

"پای دلم نشست، در راه عشق تو
اما تو گم شدی"، در وادیِ جنون

"آبان" حدیث عشق، شرحی مفصل است
هم کوه آتش است، هم دشت لاله گون

جواد نوری(آبان)

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.