بی تاب لحظه دیدار تو
دست به اسمانت گشودم
تاکی به دوش کشم بار غم جدایی
شکسته از غم فراق توام
دلکنده از هرچیزی غیر توام
تنگ شده نفس
در این زندان نفسگیر
روا کن
آرزوی دل خسته ام را
پرواز در هوای تو
فاطمه پیمان
اگر تمامی ما قدرت
جادویی خواندن افکار
یکدیگر راداشتیم...
اولین چیزی که در دنیا
از بین می رفت،
عشق بود...!
❤️⭐❤️⭐❤️
سلام دخترهای قدیم
دخترهای مهربون، باسلیقه و مسئولیت پذیرو زیبای قدیم روزتون مبارک
شما که هیچ روزی به نامتون نبود وقتی خونه پر بود از مهربونی، عشق وشور و نشاط شما
شما که وقت بازی، کار خانه داری و گاهی بچه داری مادرتون رو به دوش میکشیدین
و شما که درس میخوندین امتحان میدادین بدون اینکه کسی نازتون رو بکشه
و شما...
و شما که هنوز هم زندگی بی نوش عشق شما نیشه
و خونه بدون گرمای وجودتون بی روحترین و سرد ترین جای دنیاست
و دنیا یه عمر پیام تبریک بهتون بدهکاره
روزتون مبارک دخترا خدا حفظتون کنه واسه خودتون و واسه همه آنهایی که دلخوشن به سلامتی شما
روزتون مبارک خانوم گلهای دیروز
بی بی ام
میگن .
پسر جان این طوووووووووووووووووو
دیدن داره .
گفتم بله بی بی
نگاهی از سر تعجب ...
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست ...
سلام بر همگی دوستان خوب من : جهت اطلاع
اینجانب علیرضا اگه پستهایی که میزارم که همگی میخونید ونگاه میکنید اعلام میدارم که مخاطب خاصی درنظر ندارم ودوستان ناراحت نشن. من برای کسی متن وپست نمیزارم وهدف خاصی ندارم ممنونم
سلامت باشید همگی موفق باشید
متن مسابقه وویس :
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی
تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
نامه 45 نهج البلاغه در یک نگاه:
این نامه از نامه هاى بسیار مهم نهج البلاغه است که درس هاى فراوانى به همه پویندگان راه حق و مخصوصاً زمامداران و مسئولان کشورهاى اسلامى مى دهد و شامل چند بخش است:
1. ابتدا امام(علیه السلام) به مخاطب خود که عثمان بن حنیف; فرماندار بصره است خبر مى دهد که گزارش شرکت او در میهمانى یکى از اشراف بصره به او رسیده است. در ضیافتى که فقط ثروتمندان حضور داشتند و سفره اى پرنعمت و رنگارنگ بوده است، حضرت او را به جهت شرکت در چنین ضیافتى سرزنش مى فرماید.
2. در بخش دوم به او یادآور مى شود که هر کس باید در زندگى، پیشوا و رهبرى داشته باشد. آن گاه زندگى خودش را به عنوان پیشوا و رهبر براى او شرح مى دهد که چگونه به دو جامه کهنه و دو قرص نان اکتفا کرده و ثروتى نیز براى خود نیندوخته است; ولى تأکید مى فرماید: من انتظار ندارم که همچون من زندگى کنى. انتظار من این است که ساده زیستى و تقوا و پرهیزکارى را فراموش نکنى.
3. در بخش دیگرى از این نامه به داستان فدک اشاره مى فرماید و مى گوید: تنها چیزى که از ثروت دنیا در دست ما بود، فدک بود که آن را هم حسودان و دشمنان اهل بیت پیغمبر اکرم(صل
چندیست از تو غافلم ای زندگی ببخش
چنگی به دل نمیزنی این روزها تو هم ...
یه سری دوست داشتنا هست.....
از اول بوی غم میده،
تو ترافیکی باهاش دستاشو محکم گرفتی
میدونی این دستا همیشگی نیست،
تو تولدت شمعتو فوت میکنی و تنها آرزوت اونه
میدونی آرزوی محاله،
تو کافه نشستی باهاش قهوه میخوری
تلخ با قند چشاش
میدونی یه روز باید تلخ بخوری تلخ تلخ،
یه دوست داشتنا هست
بوی جدایی میده بوی اولی و آخری بودن
ولی عجیب آدم دلش میخواد باشه با این
اولی و آخریه، حتی به قیمته جدایی،
حتی به قیمت تباهی...
حتی اگر هرگز بار دیگر تو را نبینم،
احتیاج دارم بدانم
جایی در این شهر کثیف ترسناک
در گوشهای از این جهنم سیاه،
تو هستی و مرا دوست داری...
رفتن آن نیست که تو
ساکت را ببندی ومن
با کاسه ای آب وقرآنی در دست
با نگاهی اشک آلود
تا انتهای کوچه
بدرقه ات کنم
رفتن
همیشه حاصل یک
فعل فیزیکی نیست
گاهی رفتن
کوچ کردن
از قلبی
چشمی
نگاهیست
که تو هرگز باورش را نداری...