سیدمجید
۳۱۳ پست
۵ دنبال‌کننده
۱,۵۹۴ امتیاز
مرد، مجرد
وکیل دادگاه وغیر
دین اسلام
ايران، مازندران
زندگی مجردي
سربازی رفته ام
سیگار ميکشم
عاشق موسیقی وعلاقه به موتور پیست

تصاویر اخیر


زمانی ک نیستی انگار هستی...
زمانی ک هستی اصلا حرفش را نزن انگار هییییچکس جز تو.نیست...
همه میگویند زیاد از حد غرقت شده ام...
زیاد از حد درگیرت شده ام..
خب یکی از شماها به من بگویید ک کدام یک از شما درگیر نفس کشیدنتان نیستید ..
غرق در نفس هایتان نیستید...؟
خنده دار است...
ک فکر میکنند تو فقط یک زنی مانند بقیه زنان...
و من یک مرد مانند بقیه..
نمیدانند ک تو همه چیز و همه کس هستی و من  هر ثانیه درگیرت....

زمين باش: در فروتنی
خورشيد باش: در مهر و دوستی
کوه باش: در خشم
رود باش: در سخاوت
شب باش: در پوشاندن عیب دیگران
خودت باش: آنگونه که مینمایی

سلام، 
جمعتون بخیر و آرامش ❄️❤️


برف ده سالگی بخاطر آدم برفی هايش
برف چهارده سالگی بخاطر اخبار و تعطيلی هايش
برف هجده سالگی را درست يادم نيست 
در ميان افكار يخ زده بودم
برف بيست سالگی قدم زدن های عاشقانه 
و رد پاهايم
برف بيست و پنج سالگی به بعد 
فقط سرد بود و سرد بود و سرد...

مخاطب خاص من N
‏«كُل الطُرق 
‏تؤدي إليك ‏حتى تِلك التي 
‏سَلكتها لنِسيانك»...

همه راه‌ها
‏به تو ختم می‌شوند
‏حتی آن‌ها که ‏برای از یاد بردنت
‏طی کرده‌ام...


بازنشر کرده است.

زمان ڪمڪ می ڪند به رنجهایت عادت ڪنی،
زمان ڪمڪ می ڪند صبور باشی 
زمان ثابت میڪند ڪه برای چه ڪسانی ارزش واقعی داشته ای و
چه ڪسانی ماندند با تو
اگر چه بارها رنجاندی و رنجاندند...
در این عصر یخبندان و زمانه ی مصلحت ها و منفعت ها و ڪسالت ها و بی حوصلگی ها ،
اگر ڪسی در ڪنارت ماند ، فرشته ای ست ڪه از سوی خداوند برای آرامشت آمده است. 
اگر بود ، اگر داشتید ، روی چشمانتان نگهش دارید.
روزگار روزگارِ رفتن است و نماندن...!! 
پس توسعی ڪن بمانی و نرنجانی
متفاوت باش  بمان و نرنجان
بازنشر کرده است.
مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...

دل داده ام برباد ،
بر هر چه باداباد
مجنون تَر از لیلی،
شیرین تَر از فرهاد

در چهارخانه ی پیراهنت،
کلمه ی سه حرفیِ جا افتاده‌ایست
که باید میان خودمان حلش کنیم!
ردیف دوم افقی، از سمت چپ:
لذتی افلاطونی که در لغتنامه معین
آن‌را "عشق" مینامند...

با من از شعر نگو
از خودت حرف بزن
دلتنگِ حرف های معمولی ام
اینکه حالت خوب است؟
اینکه سرما نخورده ای؟
اینکه زود برگرد...
مواظب خودت باش...
دلتنگ همین حرف های معمولی ام 

نمی‌دانم از دلتنگی عاشق‌ترم
یا از عاشقی دلتنگ‌تر!
فقط می‌دانم در آغوش منی
بی آنکه باشی!
و رفته‌ای
بی‌آنکه نباشی..



هی بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوم
وقتی می‌فهمم که  
از من، از تو
چه «ما»ی قشنگی 
خواهد ساخت...


می‌خواهی از نگاه کردن به او فرار کنی
پس سعی می‌کنی
با ورق زدن کتاب توی دستت
یا با کشیدن خطوط نامفهوم
روی تکه‌ای کاغذ 
خودت را سرگرم کنی
اما نمی‌توانی..!

پرهیز از نگاه کردن به کسی که 
شوق دیدنش کلافه‌ات کرده 
تردید مبهمت را به یقینی روشن
تبدیل می‌کند: 
عاشق شده‌ای..

از تو بهتر؟ تا دلت بخواهد از تو بهتر آمد
نه اینکه تو بهترین بوده باشی
آنقدر آمدند که تو بینشان گم بودی
اما مهم دل است
این دل پایش را کرده در یک کفش
میگوید الا و بلا فقط تو
وگرنه به عقل و منطق باشد که تو گمی
من هم که همیشه دنباله رو دل بودم ...



ز وصال تو خمارم 
سر مخلوق ندارم

چو تو را صید و شکارم 
چه کنم تیر و کمان را...


"تنهاییم را ،
با دیگران تقسیم نخواهم کرد ...!

چون یک بار ،
این کار را کردم چندین برابر شد"



هوای تو از خاطرم نخواهد رفت
تا دلم گرم امید و سرم گرم خیال است!