سیدمجید
۳۱۳ پست
۵ دنبال‌کننده
۱,۵۹۴ امتیاز
مرد، مجرد
وکیل دادگاه وغیر
دین اسلام
ايران، مازندران
زندگی مجردي
سربازی رفته ام
سیگار ميکشم
عاشق موسیقی وعلاقه به موتور پیست

تصاویر اخیر


زمانی ک نیستی انگار هستی...
زمانی ک هستی اصلا حرفش را نزن انگار هییییچکس جز تو.نیست...
همه میگویند زیاد از حد غرقت شده ام...
زیاد از حد درگیرت شده ام..
خب یکی از شماها به من بگویید ک کدام یک از شما درگیر نفس کشیدنتان نیستید ..
غرق در نفس هایتان نیستید...؟
خنده دار است...
ک فکر میکنند تو فقط یک زنی مانند بقیه زنان...
و من یک مرد مانند بقیه..
نمیدانند ک تو همه چیز و همه کس هستی و من  هر ثانیه درگیرت....

دواي درد عاشق را مگر يابم نشان از کس
درين بازار در دکان هر عطار ميگردم

نيايد بر منش رحمي طبيب عشق را هر چند

درين بازار عطاران من بيمار ميگردم

قلندر نيستم گرچه در صورة ليک در معني

وراي عالم صورت قلندروار ميگردم

عزيز هر دو عالم ميشوم چون خاک ره گردم

چو عزت جو شوم در هر دو عالم خوار ميگردم

ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ...
ﻣﺒﻠﻪ... ﺷﯿﮏ... ﺭﺍﺣﺖ...
ﺍﻣﺎ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺗﻮﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ،
ﺩﻟﺖ ﺗﺎ ﺳﺮﺣﺪ ﻣﺮﮒ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ!

ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﯾﻪ ﻗﻠﻌﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ!!!
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ ﺗﺎ ﺑﺮﯼ ﺩﺍﺧﻠﺶ!
ﺑﻌﺪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺍﻭﻥ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺟﺰ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﻨﮓ ﮐﻬﻨﻪ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﻭ ﺭﻓﺘﻪ!

ﺍﻣﺎ...!!!
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﻏﻨﺪ!
ﻣﯿﺮﯼ ﺗﻮ، ﻗﺪﻡ ﻣﯿﺰﻧﯽ،
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ،
ﻋﻄﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻮ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ،
ﺭﻧﮓ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯿﮑﻨﯽ،
ﻣﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﯿﺮﯼ...
ﺁﺧﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﻍ ﺑﮕﺮﺩﯼ!!
ﭼﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﺩﺍﺭﻩ...
ﻫﻤﻨﻔﺲ ﺑﻮﺩﻥ
ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻋﻤﻖ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ
ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺳﺮﺥ ﻭ ﺑﻬﺎﺭ ﻧﺎﺭﻧﺞ ﺍﺳﺖ...
ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﻮﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﻍ ﻫﺴﺘﻨﺪ...
بازنشر کرده است.


عاشقانه ای ممنوعه بودی...
مثل گاز زدن سیب سرخ ...حوا شدم  لذتت را چشیدم...
قول دادی میوه ی ممنوعه ام...لذت جاودانه ام...به یاد داری؟
روزی میرسد دستانم را میگیری...بدون ترس ...بدون اضطراب...بدون درگیری...
باغی پر از گل...
فقط من و تو...
چشم میدوزیم به مردمک چشمان بی قرار هم...
و آن لحظه است که ممنوعه نیستی برایم...بر من حلالی...حلال...
و من..حوای تو...ای سیب سرخم...
قسم به جان تمامی پروانه ها تا آن روز...
منتظرت میمانم...

بازنشر کرده است.

اگر ما آدما قدرت خوندن ذهن همديگه رو داشتيم، اولين چيزي كه تو دنيا از بين ميرفت عشق بود.


من از جانم هم میگذرم برای " تو "

برای " تو "یی که تنهایی هایم پر از یاد " تو "ست... 

برای " تو "یی که قلبم منزلگه عـــشـــق " تو "ست ... 

برای " تو "یی که احساسم از آن وجود نازنین " تو "ست ... 

برای " تو "یی که تمام هستی ام در عشق " تو " ست

برای " تو "یی که چشمانم همیشه به راه " تو " ست...

برای " تو "یی که قلبم  مجذوب عشق پاک " تو " ست... 

برای " تو "یی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است... 

برای " تو "یی که قلبت پـا ک است ... 

برای " تو "یی که عـشقت معنای بودنم است... 

برای" تو "یی که آرزوهایت آرزویم است...

این تمام آرزوی منه...

فدا شدن فقط برای " تو

بزن باران درین بستر که همراه تو می بارم
میان عقل و احساسم زلال اشک می کارم

بزن باران به رگ برگ صدای خیس احساسم
بدون چتر می خواهم کنارت گام بردارم

برقصان با ترنم٬اشک را در قاب چشمانم
که دردی از غم دوری درون سینه ام دارم

نمی خواهد ببیند عقل٬پابند کسی هستم
کسی زورش نمی چربد٬نشسته پشت افکارم

نمی دانم کجای کار می لنگد...پریشانم
برای گفتگو با عقل خود تا صبح بیدارم

بیا باران٬بزن آهسته تر بر عشق بی جانم
که جای سنگ٬قلبم را کمی دلتنگ پندارم

شدم عاقل ترین عاشق٬ندانستی که ناچارم
به بازی در سکانس صحنه ی آخر٬که بیزارم

صدای یک گلوله ماند و دیگر هیچ در یادم
درین باران بی پایان٬به سوگ عشق می بارم


دلم را دوست دارم 
وقتی برای تو تنگ می شود 
و تو را دوست دارم
که دلتنگم می کنی...
 ❄️

هر شب همین بساط است
بیدار نشستن من
پای نبودن تو

من نگرانم،
 دلم میسوزد
 از اینکه چند سال بعد عکسِ دو نفره ام را برایت ایمیل کنم 
و تو با روشنفکریِ مسخره ای از صمیم قلب برایم آرزوی خوشبختی کنی،
 من میترسم از اینکه دلم بخواهد
 سر به تنِ آن شخصِ کناری ات نباشد
 و مجبور باشم
 لبخندِ احمقانه ای بزنم و
 بگویم به هم میایید .
آن موقع حتما هم من خوشبختم هم تو، 
و یکی را هم داریم
 که کاملا با هم تفاهم داریم 
و دیگر حتی بحث هایِ نصفِ و نیمه نداریم،
 اما همیشه  یک جایِ کارمان میلنگد
 که پنجشنبه ها به بهانه یِ دلتنگی برای مادر بزرگ در گوشه یِ خانه مان اشک میریزیم و 
جمعه ها را به بهانه یِ دلگیری روز جمعه
 کلِ روز را با بی حوصلگی میگذرانیم. 
باور کن من میترسم
 تو نمیترسی؟ 

جان دلم...
این جماعت میگویند:اگر دوستت داشت نمیرفت
میگویند دوستت نداشت که از تو و عاشقانه هایت گذشت و پشتت را خالی کرد...
یک روزی میخواهم همه شهر را جمع کنم و برایشان حرف بزنم...
بگویم آهای جماعت...!!!!
اگر دوستم نداشت
 چرا وقت هایی که دلتنگم میشد مانند ابر بهار اشک میریخت...
اگر دوستم نداشت
 چرا هر زمان که قهر میکردیم غم عالم و آدم بر دلش مینشست...
اگر دوستم نداشت
 چرا وقتی در چشمهایم نگاه میکرد از چشمانش عشق میبارید...
اگر دوستم نداشت 
چرا این همه عمر خود را کنار من گذراند...
بنشینم و برایشان از تمام خاطراتمان،شیطنت هایمان،خنده ها و گریه هایمان تعریف کنم
ببینم باز هم میگویند تو مرا دوست نداشتی...
آهای جماعت !!!!
دوستم داشت...
بخدا دوستم داشت...
فقط نمیدانم چه شد که رفت...
نمیدانم...

مشاهده ۷ دیدگاه ارسالی ...

‏یاد بگیریم که برای کار اشتباهمون حتما عذرخواهی کنیم، از اون مهم تر یاد بگیریم هر دل شکسته ای با عذرخواهی خوب نمیشه !


‏اگه کسی رو دوست دارید ولی نمیتونید ده تا از خوبی هاش رو نام ببرید، بدونید دارید چشم بسته و احساسی تصمیم میگیرید ...!


به تنهایی ام زنگ می زنم
زنی آن طرف گوشی 
می گوید:
سلام شیر گاز رو باز گذاشتم اومدی لامپ رو روشن نکن...

و مرگ مثل همیشه منتظر است

مثل تو
که در تهران گم شدی
بعد ها خبرت آمد

#مجید