| vv44 |
تو را میخواهم
وقتی باران است
برای راه رفتنهای آهستهی دوتایی
نیمکت های سراسر پارکهای شهر
برای پنجرهی بسته
برای وقتی که سرما بیداد میکند
باید دورَت خط بکشم
یکبار برای همیشه
نه برای جدا شدن!
برای آنکه هرروز طوافی برتو بجا آوردن واجب است
آنقدر دورَت بگردم ...
تا زمین ، از به دور خورشید چرخیدن ، کم بیاورد...
الهی دورَت بگردم جانا
.اگر دوست داشتن طُ جرم است
حاضرم در کُنج دلت
حکم حبس ابد بگیرم
نازِ نگاهت شبیهِ عطرِ فرانسوے تلخ است
اما آنقدر خوشبویی
ڪه با استشمامِ عطرِ تنت
قیام میڪنم
و مست میشوم در آغوشت
بوسه هایت
شیرینی تازه ای است که با خرمای لبانت
کام عصر را شیرین میکنم
و نهال عشق را
یواشکی در پرتگاهِ گردنت میکارم
تا از لمسِ نگاهت
باغچه ی دلم سر سبز شوند
بوسه را...
لای حریری از عشق بپیچ...
دوباره وسوسه ام کن!
عزیز دلم....
از جاذبه ی لب های تو...
سیب های بهشت هم....
به گناه می افتند...
چه برسد به من!
که آلوده ی توام.
طعم سیب می دهد لب هایت
و من گناه کارترین دل باخته ی حوّایم
بهشت همین جاست
در آغوش تُ
با لب های ممنوعه ات!
تو مورفین منی
چون همیشه بودنت برام کافی بوده
یعنی هیچ وقت برام مهم نبوده که به چه اندازه ناراحتم یا عصبی،
چون فقط کافیه که باهات صحبت کنیم،
کافیه که باهم بخندیم
کافیه که کناڔِ هم نفس بکشیم تاهمه چیز تو زندگیم دڔست بشه...
خلاصه که آڔه،با تو زندگیم قشنگ ټڔه ....
هوای روی تو دارم نمیگذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که میسپارندم.
#هوشنگ ابتهاج
چشمهای تو
کتیبه ی پر رمز و رازِ
عشقی ست اساطیری
و قلبم دفینه ی تابوت
هزار ساله ی ملکه ای عاشق
که دور از چشم خدایان
در آغوش کشیده
نام مقدس تو را...
جستجو کن مرا...
در سرزمین های،ناشناخته ی روحم
و قدم بزن
قِدمَتِ با شکوه عشق را
کنار مومیایی ظریف احساسم...
دنیــــــــــــــــــــــــــــــــرا ملکه عشق
عالی
☆꧁༒SARA༒꧂☆
عالی