گفتی چه شود گر بشود فاصله ها کم
دیدی که شد اما نشد آخر گله ها کم
بین تو و من رغبت دیدار نمانده‌ست
هم فاصله ها کم شده هم حوصله ها کم
از عشق بپرهیز که صد راهزن اینجاست
آیند به این گردنه ها قافله ها کم
هر چند که از شهر خودم کوچ نکردم
در بی وطنی نیستم از چلچله ها کم
از عشق همین بس که معمای شگفتی‌ست
ای عقل بگو با من از این مسئله‌ها کم
فاضل نظری