جانا تو بزن طبلی رُسوا شدنش با من
می نوش تو بی پروا سَقّا شدنش با من

یک دفعه بر این مجنون اِبراز نَما عشقت
هر دفعه به راه تو شیدا شدنش با من

مهتابِ پریشانم از ناز تو حیرانم
اَندیشه هجرانت اِنشا تو مَکُن بر من

بگشای دمی آغوش ای سرو چمان من
کُن میل فریبم را اِغوا شدنش با من

یک دم زِ رَهِ اُلفت بر من نظری اَفکن
یک عمر در آن حالت در جا زدنش با من

از لعل لَبَت جانا یک بوسه حلالم کن
این وعده شیرین را فردا ندهش بر من

گر جان مرا خواهی تاخیر نخواهم کرد
لکن غم دوری را اِهدا تو مکن بر من

گویند به من یاران عشق تو خطا باشد
جز راه خطایت رَه پیدا نشود بر من

هر سو نظر اندازم سیمای تو می بینم
آن سِرِّ دلِ خود را حاشا تو مکن بر من

سروده بابک حادثه

بازنشر