تا ابد نحسی نماند در دیار عاشقان
در شود آخر سر آید این زمستان و خزان
از پس قرن سیاه و سرخ آغشته به خون
باز آید عشق جان افروز و مهر جاودان
سبز مانیم و گره بر ساقه سبزی زنیم
تا گشاید آن گره خورده به دست جائران
از طبیعت باز آموزیم ایمان و دهش
بخشش بیحد و مرز، لطف و صفای بیکران
هرچه از اندوه و غم باشد نشان گیرد زجان
جای آن کارد گیاه و گل، بنفشه، ارغوان
چون که طبع ما بود از شادی و رقص و طرب
دور ریزیم هرچه سوگ و شیون از آیینمان
دست در دستان هم فریاد شادی سردهیم
تا بمیرد هرکه باشد در دلش رشکی نهان
زنده داریم آن رسوم و جشن آیین کهن
تا بماند زنده و جاوید و نیک ایرانمان
☆افرا گلی☆
خوش امدی داداشم🙏🙏🙏🙏