"بود آیا که ز دیوانه خود یاد کند"*
به نگاهی، به پیامی دل ما شاد کند**

شور شیرین بنماید**، دل لیلا ببرد
ز جنون بگذرد و جانبِ فرهاد کند

جامه جور به در آورد و جان بدمد
باز هم دادگری در دل بیداد کند

مژه بر هم بزند، چشم به ما بر‌دوزد
دل ما را به دمی طعمه صیاد کند

دشنه چشم به خون دل ما رنگ کند
یا که زنجیر گشاید، دلی آزاد کند

شعر ما را که بخواند، قدحی مِی بزند
زیر لب زمزمه یِ دست مریزاد کند
مریم قریشی

*"بود آیا که ز دیوانه خود یاد کند
آنکه زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت"