این روزها بهار هر بار که
نفسش را در من میدمد،
یادم میاندازد که بعد از زمستان آمده است
و چقدر من
این بهارِ بعد از زمستان را دوست دارم.
همین وقتِ دوباره از نو رستاخیز کردن را!
درخت و گل و بلبل و آسمان و زمین،
جوانه میزند و شکوفه میدهد
و میخواند و میبارد و سبز میشود،
تا من یادم بیفتد زردی و سردی
هیچ اتفاق مهیبی توی زندگی،
برای همیشه نیست.
فصل عوض میشود.
روح آدم، فکرش، خیالش،
دوباره از نو تازه میشود...
ღمهدیارღ
لایک مثل همیشه عالی
mahnaz
نگاه شما عالی مرسی